عربی به فارسی

<hr> مترادف شایبه : شک، گمان، آلایش، آلودگی، ریا، عیب، نقص، نقصان

مترادف شایبه : شک، گمان، آلایش، آلودگی، ریا، عیب، نقص، نقصان

شائبه

شائک

<hr> مترادف شاب : برنا، جوان، نوجوان <hr> متضاد شاب : پیر

مترادف شاب : برنا، جوان، نوجوان متضاد شاب : پیر

شاب

شابک

شاحب

شاحن

شاحنه

<hr> مترادف شاذ : طرفه، کمیاب، نادر، نادره <hr> متضاد شاذ : عادی، معمولی

مترادف شاذ : طرفه، کمیاب، نادر، نادره متضاد شاذ : عادی، معمولی

شاذ

شاذ جنسیا

شارد الذهن

<hr> مترادف شارع : خیابان، شاهراه، گذرگاه، معبر <hr> برابر پارسی : رهنمون، راهنمای راه، راهنما

مترادف شارع : خیابان، شاهراه، گذرگاه، معبر برابر پارسی : رهنمون، راهنمای راه، راهنما

شارع

شاره

شاره الإستحقاق

شارک

<hr> مترادف شاش : ادرار، بول، پیشاب، گمیز

مترادف شاش : ادرار، بول، پیشاب، گمیز

شاش

شاشه

<hr> مترادف شاطی : ساحل، کرانه، کناره

مترادف شاطی : ساحل، کرانه، کناره

شاطی

شاطیء البحر

<hr> مترادف شاعر : تصنیف سرا، چامه سرا، چکامه سرا، شعرگو، ناظم، آگاه، داننده، شعورمند <hr> برابر پارسی : سراینده، چامه سرا، چکامه سرا، چامه گو

مترادف شاعر : تصنیف سرا، چامه سرا، چکامه سرا، شعرگو، ناظم، آگاه، داننده، شعورمند برابر پارسی : سراینده، چامه سرا، چکامه سرا، چامه گو

شاعر

شاغر

<hr> برابر پارسی : کاردار، کارمند، پیشه ور

برابر پارسی : کاردار، کارمند، پیشه ور

شاغل

<hr> مترادف شاق : بغرنج، تحمل گداز، توان فرسا، حاد، دشوار، سخت، صعب، طاقت سوز، طاقت فرسا، غامض، مشکل <hr> متضاد شاق : آسان، سهل <hr> برابر پارسی : دشوار، سخت، توان فرسا

مترادف شاق : بغرنج، تحمل گداز، توان فرسا، حاد، دشوار، سخت، صعب، طاقت سوز، طاقت فرسا، غامض، مشکل متضاد شاق : آسان، سهل برابر پارسی : دشوار، سخت، توان فرسا

شاق

<hr> مترادف شال : کمربند، میان بند، بالاپوش

مترادف شال : کمربند، میان بند، بالاپوش

شال

شالیه

شامبو

<hr> مترادف شامل : حاوی، دربردارنده، محتوی، مشتمل <hr> برابر پارسی : در برگیرنده، دارای، در بر گیرنده، دربرگیرنده، همه گیر

مترادف شامل : حاوی، دربردارنده، محتوی، مشتمل برابر پارسی : در برگیرنده، دارای، در بر گیرنده، دربرگیرنده، همه گیر

شامل

<hr> مترادف شاهد : مثال، نمودار، نموده، نمونه، غلام، محبوب، معشوق، مغبچه، تماشاچی، حاضر، حی، گواه، ناظر، شهید <hr> متضاد شاهد : غایب <hr> برابر پارسی : گواه، انجمن، گواهی دهنده

مترادف شاهد : مثال، نمودار، نموده، نمونه، غلام، محبوب، معشوق، مغبچه، تماشاچی، حاضر، حی، گواه، ناظر، شهید متضاد شاهد : غایب برابر پارسی : گواه، انجمن، گواهی دهنده

شاهد

شاهد العیان

شاهد القبر

شاهدت القبر

شاهدعیان

شای

<hr> مترادف شب : شام، شامگاه، لیل، زاج <hr> متضاد شب : روز

مترادف شب : شام، شامگاه، لیل، زاج متضاد شب : روز

شب

<hr> مترادف شبح : روح، سایه، سیاهی، شخص، ذات <hr> برابر پارسی : سایه، تن نما، تارگون

مترادف شبح : روح، سایه، سیاهی، شخص، ذات برابر پارسی : سایه، تن نما، تارگون

شبح

شبع

شبه الجزیره

شبوط

شبک

<hr> مترادف شبکه : کانال، تور، گروه، پنجره مشبک <hr> برابر پارسی : تار

مترادف شبکه : کانال، تور، گروه، پنجره مشبک برابر پارسی : تار

شبکه

شبکیه العین

شبیه الانسان

شبیهی

شتاء

شجار

<hr> مترادف شجاع : باجرئت، بهادر، بی باک، پهلوان، تهمتن، جسور، جنگاور، جنگجو، جنگی، دلاور، دلیر، رشید، شیردل، مبارز، نترس، نیو <hr> متضاد شجاع : جبون <hr> برابر پارسی : دلیر، پردل، دلاور، شیردل، گُرد

مترادف شجاع : باجرئت، بهادر، بی باک، پهلوان، تهمتن، جسور، جنگاور، جنگجو، جنگی، دلاور، دلیر، رشید، شیردل، مبارز، نترس، نیو متضاد شجاع : جبون برابر پارسی : دلیر، پردل، دلاور، شیردل، گُرد

شجاع

شجاعه

شجب

<hr> برابر پارسی : خاندان، دودمان، تبار، نیاکان

برابر پارسی : خاندان، دودمان، تبار، نیاکان

واژه های حرف "ش" - عربی به فارسی