عربی به فارسی

نئون

<hr> مترادف نا : تاب توان رمق قوت، قوه، شهنا، نای، نی، حلقوم، دم، رطوبت

مترادف نا : تاب توان رمق قوت، قوه، شهنا، نای، نی، حلقوم، دم، رطوبت

نا

نائم

<hr> مترادف ناب : بی آمیغ، بی آمیزش، بی غش، پاک، خالص، سره، صافی، صاف، صراح، محض، مروق، ویژه <hr> متضاد ناب : ناسره

مترادف ناب : بی آمیغ، بی آمیزش، بی غش، پاک، خالص، سره، صافی، صاف، صراح، محض، مروق، ویژه متضاد ناب : ناسره

ناب

ناتج

ناجح

<hr> مترادف ناحیه : ارض، بخش، خطه، سرحد، سرزمین، شهر، قلمرو، کران، کرانه، کشور، منطقه، ناحیت، نقطه <hr> برابر پارسی : کرانه، سوی، بخش

مترادف ناحیه : ارض، بخش، خطه، سرحد، سرزمین، شهر، قلمرو، کران، کرانه، کشور، منطقه، ناحیت، نقطه برابر پارسی : کرانه، سوی، بخش

ناحیه

ناخبون

<hr> مترادف نادر : بی مانند، شاذ، شگفت، طرفه، طریف، عجیب، کمیاب، نایاب، نایافت <hr> متضاد نادر : وافر <hr> برابر پارسی : کم، کمیاب، نایاب

مترادف نادر : بی مانند، شاذ، شگفت، طرفه، طریف، عجیب، کمیاب، نایاب، نایافت متضاد نادر : وافر برابر پارسی : کم، کمیاب، نایاب

نادر

نادرا

نادل

نادله

نادی

نادی لیلی

<hr> مترادف نار : آتش، آذر، جهنم، دوزخ، انار، رمان <hr> متضاد نار : آب، ماء <hr> برابر پارسی : آتش، آذر

مترادف نار : آتش، آذر، جهنم، دوزخ، انار، رمان متضاد نار : آب، ماء برابر پارسی : آتش، آذر

نار

نارجیلَه

ناری

<hr> مترادف ناس : آدم، انسان، انس، بشر، مردم، انفیه <hr> برابر پارسی : مردم، مردمان

مترادف ناس : آدم، انسان، انس، بشر، مردم، انفیه برابر پارسی : مردم، مردمان

ناس

ناسب

<hr> مترادف ناسک : پارسا، زاهد، عابد، متقی

مترادف ناسک : پارسا، زاهد، عابد، متقی

ناسک

ناشد

ناشط

<hr> مترادف ناصح : اندرزگو، پندآموز، نصیحت گو، نصیحتگر، واعظ، خیرخواه، دلسوز، عبرت آموز، مشفق <hr> برابر پارسی : پندگو، پندآموز، اندرزگو

مترادف ناصح : اندرزگو، پندآموز، نصیحت گو، نصیحتگر، واعظ، خیرخواه، دلسوز، عبرت آموز، مشفق برابر پارسی : پندگو، پندآموز، اندرزگو

ناصح

ناضج

ناضح

ناطحه السحاب

<hr> مترادف ناطق : خطیب، سخنران، سخنگو، سخنور، نطاق، گویا، متکلم، جاندار، ذی روح، مدرک، آشکار، بین <hr> متضاد ناطق : صامت <hr> برابر پارسی : سخنران، سخنگو، سخنگوی، سخنور، گویا

مترادف ناطق : خطیب، سخنران، سخنگو، سخنور، نطاق، گویا، متکلم، جاندار، ذی روح، مدرک، آشکار، بین متضاد ناطق : صامت برابر پارسی : سخنران، سخنگو، سخنگوی، سخنور، گویا

ناطق

ناظور

ناعم

نافخ

نافذ الصبر

نافذه

نافوره

<hr> مترادف ناقد : منتقد، نقاد، نقدنویس، ایرادگیر، خرده گیر، نکته گیر <hr> برابر پارسی : سخن سنج، خرده گیر، کارشناس

مترادف ناقد : منتقد، نقاد، نقدنویس، ایرادگیر، خرده گیر، نکته گیر برابر پارسی : سخن سنج، خرده گیر، کارشناس

ناقد

ناقش

<hr> مترادف ناقص : آهمند، عیبناک، معیوب، ویدا، غیرکامل، کم، ناتمام، نارسا <hr> متضاد ناقص : کامل <hr> برابر پارسی : نارسا، نیمه کاره، ناآزموده، کم، کاستی مند

مترادف ناقص : آهمند، عیبناک، معیوب، ویدا، غیرکامل، کم، ناتمام، نارسا متضاد ناقص : کامل برابر پارسی : نارسا، نیمه کاره، ناآزموده، کم، کاستی مند

ناقص

<hr> مترادف ناقض : پیمان شکن، عهدگسل، شکننده، نقض کننده <hr> متضاد ناقض : وفادار <hr> برابر پارسی : ناینده

مترادف ناقض : پیمان شکن، عهدگسل، شکننده، نقض کننده متضاد ناقض : وفادار برابر پارسی : ناینده

ناقض

<hr> مترادف ناقل : راوی، مورخ، نقال، ساری، منتقل کننده، حامل <hr> برابر پارسی : بازگو کننده، داستان گو، برگرداننده

مترادف ناقل : راوی، مورخ، نقال، ساری، منتقل کننده، حامل برابر پارسی : بازگو کننده، داستان گو، برگرداننده

ناقل

ناقل الملکیه

ناقله

نال الاستقلال

ناکر الجمیل

ناکر الذات

ناکر للجمیل

<hr> مترادف نای : مزمار، نال، نی، سیه نای، شهنا، نفیرسورنا، حلق، گلو، جدایی، دوری

مترادف نای : مزمار، نال، نی، سیه نای، شهنا، نفیرسورنا، حلق، گلو، جدایی، دوری

نای

<hr> مترادف نایب : پیشکار، جانشین، خلیفه، دستیار، ستوان، قایم مقام، مباشر، معاون، وکیل <hr> برابر پارسی : جانشین، پیشکار

مترادف نایب : پیشکار، جانشین، خلیفه، دستیار، ستوان، قایم مقام، مباشر، معاون، وکیل برابر پارسی : جانشین، پیشکار

نایب

<hr> مترادف نبات : رستنی، گیاه، نامی، نبت، قند <hr> برابر پارسی : رستنی

مترادف نبات : رستنی، گیاه، نامی، نبت، قند برابر پارسی : رستنی

واژه های حرف "ن" - عربی به فارسی