عربی به فارسی

ها

هائج

<hr> مترادف هاتف : سروش، منادی <hr> برابر پارسی : آوازدهنده، آواگر، سروش

مترادف هاتف : سروش، منادی برابر پارسی : آوازدهنده، آواگر، سروش

هاتف

هاجر

هاجم

هادن

<hr> مترادف هادی : پیر، دلیل، راهبر، راهنما، رهبر، مرشد، معلم، رسانا <hr> متضاد هادی : عایق <hr> برابر پارسی : رهبر، رهنما، پیشوا

مترادف هادی : پیر، دلیل، راهبر، راهنما، رهبر، مرشد، معلم، رسانا متضاد هادی : عایق برابر پارسی : رهبر، رهنما، پیشوا

هادی

هارب

هارمونیکا

<hr> مترادف هاله : چنبرماه، خرمن، خرمن ماه، شادورد، شایورد، بدجنس، بدذات، شریر، عدل، لنگه <hr> برابر پارسی : خرمن

مترادف هاله : چنبرماه، خرمن، خرمن ماه، شادورد، شایورد، بدجنس، بدذات، شریر، عدل، لنگه برابر پارسی : خرمن

هاله

هام

هامبرغر

<hr> مترادف هامش : حاشیه، مرز <hr> متضاد هامش : متن

مترادف هامش : حاشیه، مرز متضاد هامش : متن

هامش

هامشی

هانی

هاون

هاوی

<hr> مترادف هاویه : جهنم، درک، دوزخ، سقر، دره، مغاک، ورطه

مترادف هاویه : جهنم، درک، دوزخ، سقر، دره، مغاک، ورطه

هاویه

<hr> مترادف هایل : ترسناک، مخوف، موحش، مهیب، هایب، هراس انگیز

مترادف هایل : ترسناک، مخوف، موحش، مهیب، هایب، هراس انگیز

هایل

هب

<hr> مترادف هبه : انعام، بخشش، بذل، دهش، عطیه، وقف، هبت، هدیه

مترادف هبه : انعام، بخشش، بذل، دهش، عطیه، وقف، هبت، هدیه

هبه

<hr> مترادف هبوط : سقوط، فرود، نزول <hr> متضاد هبوط : صعود

مترادف هبوط : سقوط، فرود، نزول متضاد هبوط : صعود

هبوط

هتاف

<hr> برابر پارسی : آواج

هجاء

هجن

<hr> مترادف هجوم : تاخت، تاخت وتاز، تعرض، تک، تهاجم، حمله، مهاجمه، یورش <hr> برابر پارسی : تاخت و تاز، آفند، تازش، تک

مترادف هجوم : تاخت، تاخت وتاز، تعرض، تک، تهاجم، حمله، مهاجمه، یورش برابر پارسی : تاخت و تاز، آفند، تازش، تک

هجوم

هجوم خاطف

هجوم مضاد

هجین

هدال

<hr> مترادف هدف : آماج، تیرخور، نشان، نشانه، غایت، غرض، قصد، مقصد، مقصود، منظور، آرمان، مرام، منوی، نصب العین <hr> برابر پارسی : آرمان، آماج، انگیزه

مترادف هدف : آماج، تیرخور، نشان، نشانه، غایت، غرض، قصد، مقصد، مقصود، منظور، آرمان، مرام، منوی، نصب العین برابر پارسی : آرمان، آماج، انگیزه

هدف

<hr> مترادف هدم : انهدام، خرابی، نابودی، ویرانی <hr> متضاد هدم : آبادی

مترادف هدم : انهدام، خرابی، نابودی، ویرانی متضاد هدم : آبادی

هدم

هدنه

هدوء

<hr> مترادف هدی : دیم کاری، دیم، گوسفندقربانی

مترادف هدی : دیم کاری، دیم، گوسفندقربانی

هدی

هدیر

<hr> مترادف هدیه : ارمغان، انعام، پیشکش، تحفه، تعارف، خلعت، رهاورد، سوغات، نثار، هبه، شیربها <hr> برابر پارسی : پیشکش، ارمغان، دهش

مترادف هدیه : ارمغان، انعام، پیشکش، تحفه، تعارف، خلعت، رهاورد، سوغات، نثار، هبه، شیربها برابر پارسی : پیشکش، ارمغان، دهش

هدیه

هذا

هذه

هذه الایام

<hr> مترادف هذیان : اوهام، بیهوده، پراکنده گویی، پرت وپلا، پریشان گویی، چرت وپرت، سرسام، غاب، یاوه <hr> برابر پارسی : پریشان گویی، چرند

مترادف هذیان : اوهام، بیهوده، پراکنده گویی، پرت وپلا، پریشان گویی، چرت وپرت، سرسام، غاب، یاوه برابر پارسی : پریشان گویی، چرند

واژه های حرف "ه" - عربی به فارسی