عربی به فارسی

کآبه

کئیب

کائن حی

کابح

کابل محوری

<hr> مترادف کابوس : بختک، افکاروهم آلود، توهمات، شبح <hr> برابر پارسی : بختک، خفتک

مترادف کابوس : بختک، افکاروهم آلود، توهمات، شبح برابر پارسی : بختک، خفتک

کابوس

کابولی

کابیتول

<hr> مترادف کاتب : ثبات، دبیر، صاحب قلم، قلمزن، کاغذنویس، مترسل، محرر، منشی، نامه نویس، نگارنده، نویسنده، وراق <hr> برابر پارسی : نویسنده، دبیر، نگارنده

مترادف کاتب : ثبات، دبیر، صاحب قلم، قلمزن، کاغذنویس، مترسل، محرر، منشی، نامه نویس، نگارنده، نویسنده، وراق برابر پارسی : نویسنده، دبیر، نگارنده

کاتب

کاتب السیر

کاتب الطابعه

کاتب الیومیات

کاتب مسرحی

کاتم الصوت

کاثدرائیه

کاثولیکی

کاثولیکیه

کاحل

کارامیل

کاربون

کارتون

کارثه

کارثی

<hr> مترادف کاردینال : اسقف، خلیفه، کشیش، مطران

مترادف کاردینال : اسقف، خلیفه، کشیش، مطران

کاردینال

کارسینوجین

کاره للبشر

<hr> مترادف کاری : کارگر، اثربخش، موثر، زحمتکش، ساعی، فعال، کارآمد، کارآ

مترادف کاری : کارگر، اثربخش، موثر، زحمتکش، ساعی، فعال، کارآمد، کارآ

کاری

کاریکاتیر

<hr> مترادف کازینو : قمارخانه

مترادف کازینو : قمارخانه

کازینو

<hr> مترادف کاس : کوس، نقاره، فرورفته، مقعر، پیاله، جام، کاسه، گارسه، خوک، تیره، کبود

مترادف کاس : کوس، نقاره، فرورفته، مقعر، پیاله، جام، کاسه، گارسه، خوک، تیره، کبود

کاس

کاسب العیش

کاسیه

کافائین

کافح

<hr> مترادف کافر : بت پرست، بدکیش، بی ایمان، بی دین، زندیق، لامذهب، مرتد، مشرک، ملحد، منافق، ناسپاس <hr> متضاد کافر : مؤمن <hr> برابر پارسی : بی دین، بی خدا، خدا نشناس

مترادف کافر : بت پرست، بدکیش، بی ایمان، بی دین، زندیق، لامذهب، مرتد، مشرک، ملحد، منافق، ناسپاس متضاد کافر : مؤمن برابر پارسی : بی دین، بی خدا، خدا نشناس

کافر

کافل

<hr> مترادف کافی : بسنده، بس، مشبع، مکفی، وافی، باکفایت <hr> برابر پارسی : بسنده، بایسته، بس

مترادف کافی : بسنده، بس، مشبع، مکفی، وافی، باکفایت برابر پارسی : بسنده، بایسته، بس

کافی

کافیار

کالسیوم

<hr> مترادف کامل : تام، تمام، جامع، درست، متکامل، مستوفا، مکمل، نیک، بی عیب، بی نقص، پر، خردمند، دانا، عالم، فاضل، جاافتاده، مسن <hr> متضاد کامل : ناقص <hr> برابر پارسی : درست، رسا، آرسته، همه گیر، اسپور، بُوَنده

مترادف کامل : تام، تمام، جامع، درست، متکامل، مستوفا، مکمل، نیک، بی عیب، بی نقص، پر، خردمند، دانا، عالم، فاضل، جاافتاده، مسن متضاد کامل : ناقص برابر پارسی : درست، رسا، آرسته، همه گیر، اسپور، بُوَنده

کامل

کان عنده

<hr> مترادف کاهن : پیشگو، جادوگر، رمال، ساحر، عراف، غیبگو، فالگو، فالگیر

مترادف کاهن : پیشگو، جادوگر، رمال، ساحر، عراف، غیبگو، فالگو، فالگیر

کاهن

کاکاو

کباسه

کبح

<hr> مترادف کبد : جگر <hr> برابر پارسی : جگر

مترادف کبد : جگر برابر پارسی : جگر

کبد

<hr> مترادف کبر : تکبر، خودپسندی، خودپرستی، خودخواهی، خودستایی، عجب، غرور، کبار، مغروری، نخوت، نی <hr> متضاد کبر : افتادگی <hr> برابر پارسی : بزرگ، خود بزرگ بینی، خودخواهی، خودنمایی

مترادف کبر : تکبر، خودپسندی، خودپرستی، خودخواهی، خودستایی، عجب، غرور، کبار، مغروری، نخوت، نی متضاد کبر : افتادگی برابر پارسی : بزرگ، خود بزرگ بینی، خودخواهی، خودنمایی

واژه های حرف "ک" - عربی به فارسی