صفحه اصلی
گویش اصفهانی
واژه های حرف "ا" - گویش اصفهانی
اندوختن
انزروت/ صمغ آن
انکار
انگار (/ مثل این که) پدرش را کشتهام که سرم داد میکشد.
انگشت
انگشت سبابه
انگشت شست
انگشت کوچک
انگشتر
انگل بدن بز
انگور
انگور سیاه شیرین است.
اهرم(دیلم)
اهلی
او
اول
اژدها
اکبر از سیاوش بزرگتر است.
اگر الآن برویم، حتما به او (/ او را) می رسیم.
اگر الآن میرفتیم، حتما به او (/ او را) میرسیدیم.
اگر به جای آن همه تخمه بوداده مقداری آش خورده بودی، الآن حالت بهتر شده بود.
اگر زود رفته بودیم، حتما به او رسیده بودیم.
اگر فقط یکبار به ده آنها رفته باشید، مهماننوازی مردم آنجا را هرگز فراموش نخواهید کرد.
ای کاش از همان اول حقیقت (/ راستش) را (به او) گفته بودم.
ایستاد
ایستادم
ایستادن
ایستادند
ایستاده است
ایستاده باشد
ایستاده باشم
ایستاده باشند
ایستاده باشی
ایستاده باشید
ایستاده باشیم
ایستاده بود
ایستاده بودم
ایستاده بودند
ایستاده بودی
ایستاده بودید
ایستاده بودیم
ایستادهام
ایستادهاند
ایستادهای
ایستادهاید
ایستادهایم
ایستادی
ایستادید
بیشتر