صفحه اصلی
گویش اصفهانی
واژه های حرف "ف" - گویش اصفهانی
فالگیر
فامیل
فتیله
فحش
فرار کردن
فراوان
فردا
فردا شب در خانه هستم.
فرداشب
فرزند
فرزند آخر
فرزند ارشد
فرزندخوانده
فرستاد
فرستادن
فرنجمشک
فرو بردن (غذا)
فروخت
فروختن
فروش
فرومایه
فشار دادن
فصل
فضول
فقر
فلج دست
فلج پا
فندق
فهماند
فهماندن
فهمید
فهمیدن
فولوس
فک (آرواره)
فکور
فیروزه