صفحه اصلی
گویش اصفهانی
واژه های حرف "ه" - گویش اصفهانی
هار
هار شدن
هاونسنگی
هاونفلزی
هاونچوبی
هذیان
هر
هر جا (که) میرفتم ، برادر احمد را (هم) با خودم میبردم.
هر کاری دلت میخواهد (بکنی) بکن، اما بدان که این کارها آخر و عاقبت خوشی ندارد.
هرجا
هرچه
هرکس
هرکه مرا دید، به من سلام کرد.
هزار
هزاروهفت
هزاروچهار
هزارویک
هزارپا
هست
هسته
هشت
هشتاد
هشتصد
هفت
هفتاد
هفتصد
هفته
هفده
هل دادن
هله هوله
هلو
هلیله
هممحلی
همولایتی
همان
همراه
همسایه
همشهری
همه
همه از رفتار او ناراضی هستند.
همه این گوسفندان و بزها مال من است.
همیشه
همین
همین امشب باید خودم را به شهر برسانم، برای این که برادرم را ببینم(اش).
همین که (/ تا) مرا دید، پنهان شد.
هندوانه
هندوانه ابوجهل
هنوز
بیشتر