گویش اصفهانی

<hr> مترادف پا : خطوه، رجل، شلنگ، قدم، گام، لنگ، همبازی، پایین، ته، دامن، ذیل، زیر، تاب، توان، طاقت، قدرت، قوت، یارا، اساس، اصل، بن، بیخ، پایه

مترادف پا : خطوه، رجل، شلنگ، قدم، گام، لنگ، همبازی، پایین، ته، دامن، ذیل، زیر، تاب، توان، طاقت، قدرت، قوت، یارا، اساس، اصل، بن، بیخ، پایه

پا

پاتیل مسی

<hr> مترادف پارسال : پار، پارینه، پایار، سنه ماضیه، سال گذشته <hr> متضاد پارسال : امسال

مترادف پارسال : پار، پارینه، پایار، سنه ماضیه، سال گذشته متضاد پارسال : امسال

پارسال

<hr> مترادف پاره : برخ، برخه، تکه، جزء، قطعه، لخت، بهر، حصه، قسمت، بخش، فصل، دریده، شرحه، گسسته، گسیخته، ژنده، غاز، فرسوده، مندرس، خرقه، مرقع، وصله، پرش، پرواز، پریدن، باج، خراج، رشوت، رشوه، کود

مترادف پاره : برخ، برخه، تکه، جزء، قطعه، لخت، بهر، حصه، قسمت، بخش، فصل، دریده، شرحه، گسسته، گسیخته، ژنده، غاز، فرسوده، مندرس، خرقه، مرقع، وصله، پرش، پرواز، پریدن، باج، خراج، رشوت، رشوه، کود

پاره

<hr> مترادف پاره کردن : جردادن، دریدن، شکافتن، قطع کردن، گسستن، گسیختن

مترادف پاره کردن : جردادن، دریدن، شکافتن، قطع کردن، گسستن، گسیختن

پاره کردن

<hr> مترادف پارو : برف افکن، برف روب، پاروب

مترادف پارو : برف افکن، برف روب، پاروب

پارو

<hr> مترادف پارچه : قماش، منسوج، پاره، تکه، قطعه، لخت

مترادف پارچه : قماش، منسوج، پاره، تکه، قطعه، لخت

پارچه

پارچه­فروش

پاشنه پا

پالان

<hr> برابر پارسی : بالا پوش، چوخا، آبافت

برابر پارسی : بالا پوش، چوخا، آبافت

پالتو

پالتوی ­نمدی

پانزده

پانصد

پاچه شلوار

<hr> مترادف پایه : اساس، بنیان، بن، پی، ته، شالوده، قاعده، اصل، ریشه، مبنا، پا، پایین، دامن، دامنه، زیر، ساق، ساقه، پایگاه، جایگاه، درجه، مقام، منصب، اشل، رتبه، رتبه اداری، اندازه، حد، مقیاس، میزان، کلاس، کنه، ماخذ قایمه، محور <hr> متضاد پایه : پیکر، نما

مترادف پایه : اساس، بنیان، بن، پی، ته، شالوده، قاعده، اصل، ریشه، مبنا، پا، پایین، دامن، دامنه، زیر، ساق، ساقه، پایگاه، جایگاه، درجه، مقام، منصب، اشل، رتبه، رتبه اداری، اندازه، حد، مقیاس، میزان، کلاس، کنه، ماخذ قایمه، محور متضاد پایه : پیکر، نما

پایه

<hr> مترادف پاییز : برگریزان، خریف، خزان، مهرگان

مترادف پاییز : برگریزان، خریف، خزان، مهرگان

پاییز

<hr> مترادف پایین : پست، تحت، تحتانی، دامنه، دون، زیر، زیرین، فرود، فرودین، قعر، مادون، نازل <hr> متضاد پایین : بالا، فراز

مترادف پایین : پست، تحت، تحتانی، دامنه، دون، زیر، زیرین، فرود، فرودین، قعر، مادون، نازل متضاد پایین : بالا، فراز

پایین

پتو

<hr> مترادف پتک : پک، چکش، مطرقه

مترادف پتک : پک، چکش، مطرقه

پتک

<hr> مترادف پخت : آشپزی، طباخی، طبخ

مترادف پخت : آشپزی، طباخی، طبخ

پخت

پختن

<hr> مترادف پخته : مطبوخ، آزموده، حاذق، کارآمد، مجرب، مدبر، آماده، تمام، رسا، کامل، رسیده، منضوج <hr> متضاد پخته : خام

مترادف پخته : مطبوخ، آزموده، حاذق، کارآمد، مجرب، مدبر، آماده، تمام، رسا، کامل، رسیده، منضوج متضاد پخته : خام

پخته

<hr> مترادف پدر : اب، ابو، باب، بابا، والد، قاید <hr> متضاد پدر : مادر

مترادف پدر : اب، ابو، باب، بابا، والد، قاید متضاد پدر : مادر

پدر

پدر­بزرگ

پدر­زن

پدر­شوهر

<hr> مترادف پر : آکنده، انباشته، جعودت، سرشار، لبالب، لبریز، مالامال، مشبع، مشحون، ممتع، ممتلی، مملو، تمام، کامل، چاق، قوی، بس، بسیار، بیش، زیاد، بامعلومات | بال، پره، پرتو، شعاع، کناره، لبه، پهلو، ضلع، پرند، پرنیان <hr> متضاد پر : تهی، خالی، کم |

مترادف پر : آکنده، انباشته، جعودت، سرشار، لبالب، لبریز، مالامال، مشبع، مشحون، ممتع، ممتلی، مملو، تمام، کامل، چاق، قوی، بس، بسیار، بیش، زیاد، بامعلومات | بال، پره، پرتو، شعاع، کناره، لبه، پهلو، ضلع، پرند، پرنیان متضاد پر : تهی، خالی، کم |

پر

پر سیاوشان

<hr> مترادف پر کردن : آکندن، انباشتن، مشحون کردن، ممتلی کردن، مملو کردن، اشغال کردن، مشغول کردن <hr> متضاد پر کردن : تخلیه، خالی کردن

مترادف پر کردن : آکندن، انباشتن، مشحون کردن، ممتلی کردن، مملو کردن، اشغال کردن، مشغول کردن متضاد پر کردن : تخلیه، خالی کردن

پر کردن

پر­رو

پراند

پراندن

<hr> برابر پارسی : پرتغال

پرتقال

<hr> مترادف پرتگاه : لغزشگاه، مزله، مهلکه، ورطه

مترادف پرتگاه : لغزشگاه، مزله، مهلکه، ورطه

پرتگاه

<hr> مترادف پرز : خمول، خواب، لیقه

مترادف پرز : خمول، خواب، لیقه

پرز

<hr> مترادف پرستو : ابابیل، پرستوک، چلچله، خطاف

مترادف پرستو : ابابیل، پرستوک، چلچله، خطاف

پرستو

<hr> مترادف پرنده : طایر، طیر، مرغ

مترادف پرنده : طایر، طیر، مرغ

پرنده

پرواز کردن

<hr> مترادف پروانه : اجازه، پته، جواز، حکم، فرمان، گواهی، مجوز، پره، ملخ، شب پره

مترادف پروانه : اجازه، پته، جواز، حکم، فرمان، گواهی، مجوز، پره، ملخ، شب پره

پروانه

<hr> مترادف پری : امتلا، انباشتگی، ملاء، کثرت، اشباع، سیری | فرشته، ملک، حور، حوری <hr> متضاد پری : عفریت، عفریته

مترادف پری : امتلا، انباشتگی، ملاء، کثرت، اشباع، سیری | فرشته، ملک، حور، حوری متضاد پری : عفریت، عفریته

واژه های حرف "پ" - گویش اصفهانی