<hr> مترادف طائف : اسم، طواف کننده، طواف گر، شبگرد، عسس، میرشب

مترادف طائف : اسم، طواف کننده، طواف گر، شبگرد، عسس، میرشب

طائف

طاب ثراه

طابق النعل بالنعل

طاحونه

<hr> مترادف طارم : تارم، محجر، خانه چوبین، کلبه، داربست، داربند، آسمان، سپهر، فلک، خیمه، خرگاه، ایوان

مترادف طارم : تارم، محجر، خانه چوبین، کلبه، داربست، داربند، آسمان، سپهر، فلک، خیمه، خرگاه، ایوان

طارم

<hr> مترادف طارمی : نرده، دست انداز <hr> برابر پارسی : تارمی، نرده

مترادف طارمی : نرده، دست انداز برابر پارسی : تارمی، نرده

طارمی

<hr> مترادف طاس : بی مو، کچل ، تشت، طشت، کعب، نرد، پیاله، پیمانه، ساغر، قدح، تاس، کاسه، لگن <hr> متضاد طاس : مودار، زلف دار <hr> برابر پارسی : تاس، گردانک

مترادف طاس : بی مو، کچل ، تشت، طشت، کعب، نرد، پیاله، پیمانه، ساغر، قدح، تاس، کاسه، لگن متضاد طاس : مودار، زلف دار برابر پارسی : تاس، گردانک

طاس

طاس ریزی در نرد

طاس لغزنده

طاس کباب

طاس کباب دارای گردله های خمیر پخته

طاس گرفتن

<hr> مترادف طاسی : کچلی، ریزش مو

مترادف طاسی : کچلی، ریزش مو

طاسی

<hr> مترادف طاعت : عبادت، نیایش، اطاعت، انقیاد، بندگی، پیروی، فرمانبرداری ، فرمانبرداری کردن، اطاعت کردن، عبادت کردن <hr> متضاد طاعت : سرپیچی، سرکشی، نافرمانی <hr> برابر پارسی : فرمانبرداری، بندگی

مترادف طاعت : عبادت، نیایش، اطاعت، انقیاد، بندگی، پیروی، فرمانبرداری ، فرمانبرداری کردن، اطاعت کردن، عبادت کردن متضاد طاعت : سرپیچی، سرکشی، نافرمانی برابر پارسی : فرمانبرداری، بندگی

طاعت

<hr> برابر پارسی : مرگا مرگ

طاعون

طاعون خیارکی

طاعون خیارکی (پزشکی)

طاعون زده کردن

طاعون گاوی

طاعون گاوی (پزشکی)

طاعونی

طاعونی کردن

<hr> مترادف طاغوت : بت، شمن، صنم، بیدادگر، جبار، ستمگر، سرکش، عاصی، گردنکش، جادوگر، ساحر، مارد

مترادف طاغوت : بت، شمن، صنم، بیدادگر، جبار، ستمگر، سرکش، عاصی، گردنکش، جادوگر، ساحر، مارد

طاغوت

<hr> مترادف طاغی : سرکش، طغیانگر، عاصی، عصیانگر، متجاسر، متمرد، مخالف، ناجم، نافرمان ، متکبر <hr> متضاد طاغی : رام، طایع <hr> برابر پارسی : سرکش

مترادف طاغی : سرکش، طغیانگر، عاصی، عصیانگر، متجاسر، متمرد، مخالف، ناجم، نافرمان ، متکبر متضاد طاغی : رام، طایع برابر پارسی : سرکش

طاغی

<hr> مترادف طافح : بیخود، شراب خواره، مدهوش، مست، سیاه مست، کچول، شراب باره، دائم الخمر

مترادف طافح : بیخود، شراب خواره، مدهوش، مست، سیاه مست، کچول، شراب باره، دائم الخمر

طافح

<hr> مترادف طاق : درگاه، سقف، رف، طاقچه، رواق، آسمان، فلک، سپهر، ایوان، انحنا، خمیدگی، قوس، وتر، تاق، تک، تنها، فرد، یگانه، یکتا ، ردا، طیلسان، تا، لنگه، تاک، رز، مو، زیتون، دست، طاقه <hr> متضاد طاق : جفت <hr> برابر پارسی : تک، تنها، لنگه، ایوان، بام

مترادف طاق : درگاه، سقف، رف، طاقچه، رواق، آسمان، فلک، سپهر، ایوان، انحنا، خمیدگی، قوس، وتر، تاق، تک، تنها، فرد، یگانه، یکتا ، ردا، طیلسان، تا، لنگه، تاک، رز، مو، زیتون، دست، طاقه متضاد طاق : جفت برابر پارسی : تک، تنها، لنگه، ایوان، بام

طاق

طاق بادبزنی

طاق بادبزنی (معماری)

<hr> مترادف طاق باز : به پشت خوابیده، به پشت دراز کشیده، ستان، طاق واز <hr> متضاد طاق باز : دمر <hr> برابر پارسی : تاغباز

مترادف طاق باز : به پشت خوابیده، به پشت دراز کشیده، ستان، طاق واز متضاد طاق باز : دمر برابر پارسی : تاغباز

طاق باز

طاق رومی

طاق زدن

طاق شاخ بزی

طاق ضربی

طاق ضربی بادزن دیس (معماری)

طاق ضربی زدن بر روی چیزی

<hr> مترادف طاق نما : ایوان، نمای طاقی، نمای طاقدار

مترادف طاق نما : ایوان، نمای طاقی، نمای طاقدار

طاق نما

طاق نما (معماری)

طاق هلالی زدن بر روی چیزی

طاق کاذب

طاق گرد

طاقباز

<hr> مترادف طاقت : تاب، تحمل، توان، توانایی، صبر، بردباری، وسع، یارا، رمق، مقاومت، نا، زور، قدرت، نیرو <hr> برابر پارسی : تاب، توان، بردباری، شکیبایی، تاو، توانایی، نا

مترادف طاقت : تاب، تحمل، توان، توانایی، صبر، بردباری، وسع، یارا، رمق، مقاومت، نا، زور، قدرت، نیرو برابر پارسی : تاب، توان، بردباری، شکیبایی، تاو، توانایی، نا

طاقت

طاقت (عامیانه)

طاقت آوردن

<hr> مترادف طاقت اوردن : ( طاقت آوردن ) برخود هموار کردن، تحمل کردن، یارستن، تاب آوردن، برتابیدن، برتافتن <hr> متضاد طاقت اوردن : ( طاقت آوردن ) از کوره در رفتن، برنتافتن <hr> برابر پارسی : ( طاقت آوردن ) تاوَستن، تابیدن

مترادف طاقت اوردن : ( طاقت آوردن ) برخود هموار کردن، تحمل کردن، یارستن، تاب آوردن، برتابیدن، برتافتن متضاد طاقت اوردن : ( طاقت آوردن ) از کوره در رفتن، برنتافتن برابر پارسی : ( طاقت آوردن ) تاوَستن، تابیدن

طاقت اوردن

<hr> مترادف طاقت داشتن : تحمل داشتن، تاب آوردن، بردبار بودن، مقاوم بودن

مترادف طاقت داشتن : تحمل داشتن، تاب آوردن، بردبار بودن، مقاوم بودن

طاقت داشتن

<hr> مترادف طاقت فرسا : تحمل گداز، توان سوز، توان فرسا، شاق، صبرسوز، طاقت زدا، طاقت شکن، کمرشکن، غیر قابل تحمل، تحمل ناکردنی <hr> برابر پارسی : توان فرسا، تاب فرسا | توان فرسا، تاب فرسا

مترادف طاقت فرسا : تحمل گداز، توان سوز، توان فرسا، شاق، صبرسوز، طاقت زدا، طاقت شکن، کمرشکن، غیر قابل تحمل، تحمل ناکردنی برابر پارسی : توان فرسا، تاب فرسا | توان فرسا، تاب فرسا

واژه های حرف "ط" - فارسی به انگلیسی