ش باستانی

شا تیر

<hr> مترادف شایبه : شک، گمان، آلایش، آلودگی، ریا، عیب، نقص، نقصان

مترادف شایبه : شک، گمان، آلایش، آلودگی، ریا، عیب، نقص، نقصان

شائبه

<hr> مترادف شاب : برنا، جوان، نوجوان <hr> متضاد شاب : پیر

مترادف شاب : برنا، جوان، نوجوان متضاد شاب : پیر

شاب

شابورگان

شاتل فضایی شوروی بود

شاتو

شاتون

شاخ جانور

شاخابه باریک و ژرفی از دریا که در خشکی پیش رفته باشد

شاخته جنگی علی اصغر شادروان با شرکت حسین گیل و رضا صفایی پور

شاخص ترین اثر شیخ بهایی در فقه و به زبان فارسی

شاخص ترین محصول صنایع دستی استان بوشهر

شاخه ای از بی مهرگان ابزی

شاخه ای از دانش روا نشناسی

شاخه ای از ریاضیات که با تحلیل وقایع تصادفی سروکار دارد

شاخه ای از زمین شناسی

شاخه ای از علم ریاضی

شاخه ای از علم زیست شناسی

شاخه ای از علم فیزیک

شاخه ای از علوم فنی

شاخه ای از علوم فنی که با طراحی یا ساخت و راه اندازی دستگاه ها و ماشین ها سر و کار دارد

شاخه ای از علوم فنی که با طراخی یا ساخت و راه اندازی دستگاه ها و ماشین ها سر و کار دارد

شاخه ای از مسیحیت

شاخه ای از مکانیک

شاخه باریک درخت

شاخه تاره درخت

شاخه تازه درخت

شاخه جوان

شاخه درخت

شاخه درخت عود

شاخه زدایی

شاخه میان تهی

شاخه هوش مصنوعی

<hr> مترادف شاد : بانشاط، بشاش، خرم، خشنود، خندان، خوش، خوشحال، خوشدل، خوشوقت، زنده دل، سردماغ، شادمان، شنگول، فارغ، مبتهج، محظوظ، مسرور، مشعوف <hr> متضاد شاد : اندوهگین، مغموم

مترادف شاد : بانشاط، بشاش، خرم، خشنود، خندان، خوش، خوشحال، خوشدل، خوشوقت، زنده دل، سردماغ، شادمان، شنگول، فارغ، مبتهج، محظوظ، مسرور، مشعوف متضاد شاد : اندوهگین، مغموم

شاد

شاد نشده

شاد و سرمست

شاد کننده

شاد کننده یا دلگشا

شاد یا شاداب

شاداب و با روحیه

شادابی و تازگی

شادباش گفتن

<hr> مترادف شادمان : بشاش، خرم، خندان، خوشحال، خوشرو، شاد، فرحناک، مسرور <hr> متضاد شادمان : ناشادمان، مغموم

مترادف شادمان : بشاش، خرم، خندان، خوشحال، خوشرو، شاد، فرحناک، مسرور متضاد شادمان : ناشادمان، مغموم

شادمان

<hr> مترادف شادمانی : بشاشت، بهجت، خوشحالی، خوشی، سرور، سلوت، شادی، نشاط <hr> متضاد شادمانی : ناشادمانی، غمگینی

مترادف شادمانی : بشاشت، بهجت، خوشحالی، خوشی، سرور، سلوت، شادی، نشاط متضاد شادمانی : ناشادمانی، غمگینی

شادمانی

شادمانی و خوشحالی

شادمانی و نشاط

<hr> مترادف شادی : ابتهاج، انبساط، بهجت، خرمی، خوشحالی، سرور، شادمانی، فرح، مسرت، نزهت، نشاط، جشن، طرب، عشرت، عیش، بوزینه، میمون <hr> متضاد شادی : اندوه، غم

مترادف شادی : ابتهاج، انبساط، بهجت، خرمی، خوشحالی، سرور، شادمانی، فرح، مسرت، نزهت، نشاط، جشن، طرب، عشرت، عیش، بوزینه، میمون متضاد شادی : اندوه، غم

شادی

جدول کلمات

واژه های حرف "ش" - جدول کلمات