<hr> مترادف صائب : بحق، حق، درست، راست، رسا <hr> متضاد صائب : خاطی

مترادف صائب : بحق، حق، درست، راست، رسا متضاد صائب : خاطی

صائب

صائغ

<hr> مترادف صایم : روزه دار، روزه گیر، صائم <hr> متضاد صایم : روزه خور

مترادف صایم : روزه دار، روزه گیر، صائم متضاد صایم : روزه خور

صائم

صائمان

<hr> مترادف صابر : بردبار، پرشکیب، حمول، خویشتن داررزین، شکیبا، صبور، متحمل <hr> متضاد صابر : ناشکیبا <hr> برابر پارسی : شکیبا، بردبار، خونسرد

مترادف صابر : بردبار، پرشکیب، حمول، خویشتن داررزین، شکیبا، صبور، متحمل متضاد صابر : ناشکیبا برابر پارسی : شکیبا، بردبار، خونسرد

صابر

صابر و شکیبا

صابون خیاطی

صابی

<hr> مترادف صاحب : معاشر، همراه، هم سفر، هم صحبت، همنشین، آقا، ارباب، مخدوم، مولا، خداوند، دارنده، ذی حق، مالک، موجر، خواجه، وزیر <hr> متضاد صاحب : خادم، نوکر <hr> برابر پارسی : دارنده، خداوند، کدیور

مترادف صاحب : معاشر، همراه، هم سفر، هم صحبت، همنشین، آقا، ارباب، مخدوم، مولا، خداوند، دارنده، ذی حق، مالک، موجر، خواجه، وزیر متضاد صاحب : خادم، نوکر برابر پارسی : دارنده، خداوند، کدیور

صاحب

صاحب اثر اسفار اربعه

صاحب اثر روح تنهایی

صاحب اثر لغت نامه

صاحب الزمان

صاحب المیزان

صاحب باغ

صاحب برگه سربخش از سرمایه شرکتی

صاحب بهارستان

صاحب تاریخ گزیده

صاحب تذکره الشعرا

<hr> مترادف صاحب حق : حقدار، ذیحق، محق

مترادف صاحب حق : حقدار، ذیحق، محق

صاحب حق

صاحب خانه و ساختمان

صاحب خانه یا هرچیز دیگر

صاحب زمین و رعایا

صاحب زن و فرزند

صاحب زندگی

<hr> مترادف صاحب سخن : سخنران، سخنور، گوینده، متکلم، ناطق <hr> متضاد صاحب سخن : شنونده، مستمع

مترادف صاحب سخن : سخنران، سخنور، گوینده، متکلم، ناطق متضاد صاحب سخن : شنونده، مستمع

صاحب سخن

<hr> برابر پارسی : ازآن خود کردن، داراشدن، بدست آوردن

برابر پارسی : ازآن خود کردن، داراشدن، بدست آوردن

صاحب شدن

صاحب علم نجوم

صاحب فراست

صاحب لغت نامه معروف

<hr> مترادف صاحب منصب : افسر، بلندمقام، عالی رتبه، عالی مقام

مترادف صاحب منصب : افسر، بلندمقام، عالی رتبه، عالی مقام

صاحب منصب

صاحب نسق

صاحب نعمت

صاحب و دارنده

صاحب و مالک

صاحب چیزی

صاحب کارخانه یا زمین زراعی و کارگر

صاحب کتاب المجسطی

صاحبان مال و جاه و زمین

صاحبقدم

صاحبی

صاد ناتمام

<hr> برابر پارسی : برون برد، بیرون دادن، دربرد، فرستادن، فرستاده، نوشته

برابر پارسی : برون برد، بیرون دادن، دربرد، فرستادن، فرستاده، نوشته

واژه های حرف "ص" - جدول کلمات