قائده فنی

<hr> مترادف قائم : استوار، ایستاده، برپا، برخاسته، ثابت، سرپا، قایم، سخت، سفت، قرص، محکم، مستحکم، بلند، رسا، پنهان، مختفی، مخفی، نهان، عمود، پاینده، باقی <hr> برابر پارسی : ایستاده، پنهان، نهان

مترادف قائم : استوار، ایستاده، برپا، برخاسته، ثابت، سرپا، قایم، سخت، سفت، قرص، محکم، مستحکم، بلند، رسا، پنهان، مختفی، مخفی، نهان، عمود، پاینده، باقی برابر پارسی : ایستاده، پنهان، نهان

قائم

<hr> برابر پارسی : خود استوار

برابر پارسی : خود استوار

قائم به ذات

قائم مقام شاه

<hr> برابر پارسی : فرآویز

قاب عکس

قاب گرفتن یا

قابل استناد

<hr> برابر پارسی : افروختنی

قابل اشتعال

قابل حصول

قابل خواندن

قابل دیدن

قابل مشاهده

قابل و شایسته

قابلامه بزرگ

قابلمه بزرگ

<hr> مترادف قابله : ماماچه، ماما، دایه <hr> برابر پارسی : ماما، زایمانگر

مترادف قابله : ماماچه، ماما، دایه برابر پارسی : ماما، زایمانگر

قابله

<hr> مترادف قاتل : آدم کش، جانی، قتال، کشنده، هالک، زهر، سم <hr> برابر پارسی : آدمکش، آدم کش، جان ستان، کشنده

مترادف قاتل : آدم کش، جانی، قتال، کشنده، هالک، زهر، سم برابر پارسی : آدمکش، آدم کش، جان ستان، کشنده

قاتل

قاتل امام حسین

قاتل امام هادی

قاتل اول

قاتل درخت

قاتل دریاها

قاتل رستم

قاتل و جنایتکار

قاتل گاندی

قاتل یا جانی

<hr> مترادف قادر : باقدرت، پرتوان، توانا، زورمند، قدر، قوی، مقتدر <hr> متضاد قادر : قاصر، ناتوان <hr> برابر پارسی : توانا، توانمند، نیرومند

مترادف قادر : باقدرت، پرتوان، توانا، زورمند، قدر، قوی، مقتدر متضاد قادر : قاصر، ناتوان برابر پارسی : توانا، توانمند، نیرومند

قادر

قاراسیا

<hr> مترادف قاره : اقلیم، بر، خشکی، قطعه <hr> برابر پارسی : خشکی ها، خُشکاد، خشکسار، خشکی ها

مترادف قاره : اقلیم، بر، خشکی، قطعه برابر پارسی : خشکی ها، خُشکاد، خشکسار، خشکی ها

قاره

قاره ای در نیمکره شمالی

قاره دو تکه

قاره زرد

قاره سبز

قاره سرسبز و ثروتمند

قاره سه تکه

قاره سیاه

قاره ما

قاره پهناور

قاره پیرامون قطب جنوب زمین را گویند

قاره کهن

قاروره

<hr> برابر پارسی : کَفَک

قارچ

قارچ خوراکی

قارچ غیر قابل مصرف

قارچ نان

قاسی

<hr> مترادف قاش : برش، ترک، قاچ، کرج، لزگه، لغزه

مترادف قاش : برش، ترک، قاچ، کرج، لزگه، لغزه

واژه های حرف "ق" - جدول کلمات