چاق و پروار

چاق و گوشتی

<hr> مترادف چاقو : تیغ، خنجر، دشنه، سنان، شفره، شمشیر، کارد، سکین <hr> برابر پارسی : کارد کوچک

مترادف چاقو : تیغ، خنجر، دشنه، سنان، شفره، شمشیر، کارد، سکین برابر پارسی : کارد کوچک

چاقو

چاقوی اشپزخانه

چاقوی جراحی

چاقوی مطبخ

<hr> مترادف چاقی : اضافه وزن، سمن، فربهی <hr> متضاد چاقی : لاغری

مترادف چاقی : اضافه وزن، سمن، فربهی متضاد چاقی : لاغری

چاقی

چاقی خارجی

<hr> مترادف چال : چاله، حفره، فرورفتگی، گودال، عمیق، گود، آشیان، آشیانه، گور حیوانات، غاز، خرچال، مرغابی آ هوبره، لانه، شتربچه، اسب سفید، بزپیشانی سفید

مترادف چال : چاله، حفره، فرورفتگی، گودال، عمیق، گود، آشیان، آشیانه، گور حیوانات، غاز، خرچال، مرغابی آ هوبره، لانه، شتربچه، اسب سفید، بزپیشانی سفید

چال

<hr> مترادف چاله : چال، حفره، گود، گودال، مغاک، چاهک، چاه کوچک، مشکل مالی، کم بود

مترادف چاله : چال، حفره، گود، گودال، مغاک، چاهک، چاه کوچک، مشکل مالی، کم بود

چاله

چام

<hr> مترادف چامه : ترانه، چکامه، سرود، شعر، قصیده، نغمه <hr> متضاد چامه : چانه

مترادف چامه : ترانه، چکامه، سرود، شعر، قصیده، نغمه متضاد چامه : چانه

چامه

<hr> مترادف چانه : چنه، حنک، ذقن، زنخدان، زنخ، چونه، گلوله خمیر، سخن منثور ، پرگویی، تخفیف گیری <hr> متضاد چانه : شعر، چامه، سخن منظوم، مکاس

مترادف چانه : چنه، حنک، ذقن، زنخدان، زنخ، چونه، گلوله خمیر، سخن منثور ، پرگویی، تخفیف گیری متضاد چانه : شعر، چامه، سخن منظوم، مکاس

چانه

چانه زدن برای خرید

چانه گیلانی

چاه اب

چاه بن

چاه جهنده

چاه جهنم

چاه فاضلاب

چاه معروفی در مکه

<hr> مترادف چاه کن : چاهجو، مقنی، چاه خو، چاخو، چخو، کننده چاه

مترادف چاه کن : چاهجو، مقنی، چاه خو، چاخو، چخو، کننده چاه

چاه کن

چاه کهنه

چاهی در جهنم

چاهی متبرک در جنوب مدینه

چاهیمتبرک در مدینه

چاولی

چاپ خودکار

چاپ روی پارچه

چاپ کننده

<hr> مترادف چاپار : برید، پست، پستچی، پیک، قاصد، نامه بر، نامه رسان <hr> برابر پارسی : پیک

مترادف چاپار : برید، پست، پستچی، پیک، قاصد، نامه بر، نامه رسان برابر پارسی : پیک

چاپار

چاپار یا پیک

<hr> مترادف چاپلوس : چرب زبان، خوشامدگو، زبان به مزد، سالوس، ظاهرنما، کاسه لیس، متملق، مداهن، مداهنه گر، خایه مال، متصلف، کرنش گر، مجیزگو

مترادف چاپلوس : چرب زبان، خوشامدگو، زبان به مزد، سالوس، ظاهرنما، کاسه لیس، متملق، مداهن، مداهنه گر، خایه مال، متصلف، کرنش گر، مجیزگو

چاپلوس

<hr> مترادف چاپلوسانه : تملق آمیز، متملقانه، مداهنه گرانه، ریاکارانه، مزورانه

مترادف چاپلوسانه : تملق آمیز، متملقانه، مداهنه گرانه، ریاکارانه، مزورانه

چاپلوسانه

<hr> مترادف چاپلوسی : تبصبص، تصلف، تملق، چرب زبانی، مداهنه، دم لابه، کرنش، دم لیسه، خایه مالی، مجیزگویی، کرنش گری

مترادف چاپلوسی : تبصبص، تصلف، تملق، چرب زبانی، مداهنه، دم لابه، کرنش، دم لیسه، خایه مالی، مجیزگویی، کرنش گری

چاپلوسی

چاپلوسی و تملق

چاچله

<hr> مترادف چاک : ترک، درز، رخنه، منفذ، سوراخ، شکاف، فاق، پارگی، دریدگی، پاره، دریده، قباله، بنچاق، دریچه، پنجره، سپیده صبح

مترادف چاک : ترک، درز، رخنه، منفذ، سوراخ، شکاف، فاق، پارگی، دریدگی، پاره، دریده، قباله، بنچاق، دریچه، پنجره، سپیده صبح

چاک

چاک بست

چاک دو کوه

<hr> مترادف چاکر : بنده، خادم، خدمتکار، خدمتگزار، غلام، گماشته، مستخدم، نوکر ، این جانب، ارادتمند، مخلص <hr> متضاد چاکر : ارباب، آقا

مترادف چاکر : بنده، خادم، خدمتکار، خدمتگزار، غلام، گماشته، مستخدم، نوکر ، این جانب، ارادتمند، مخلص متضاد چاکر : ارباب، آقا

واژه های حرف "چ" - جدول کلمات