<hr> مترادف ائتلاف : اتحاد، اتفاق، پیوستگی، موافقت، همبستگی <hr> متضاد ائتلاف : اختلاف، پراکندگی <hr> برابر پارسی : همایه، هم آوردی، یکی شدن

مترادف ائتلاف : اتحاد، اتفاق، پیوستگی، موافقت، همبستگی متضاد ائتلاف : اختلاف، پراکندگی برابر پارسی : همایه، هم آوردی، یکی شدن

ائتلاف

ائورت

<hr> مترادف اب : ( آب ) ماء، مایع، شیره، عرق، عصاره، عصیر، حل، محلول، ذوب، خوی، بزاق، آب دهان، منی، بحر، دریا، یم، زهاب، آبرو، حیثیت، شرف، عزت، تری، تازگی، طراوت | ابو، باب، بابا، پدر، والد <hr> متضاد اب : ابن، ام

مترادف اب : ( آب ) ماء، مایع، شیره، عرق، عصاره، عصیر، حل، محلول، ذوب، خوی، بزاق، آب دهان، منی، بحر، دریا، یم، زهاب، آبرو، حیثیت، شرف، عزت، تری، تازگی، طراوت | ابو، باب، بابا، پدر، والد متضاد اب : ابن، ام

اب

اب اماله

<hr> مترادف اب انبار : ( آب انبار ) برکه، آبدان، آبگیر، برم، تالاب

مترادف اب انبار : ( آب انبار ) برکه، آبدان، آبگیر، برم، تالاب

اب انبار

اب انداختن

اب انداز

اب اندام

اب انگور

اب اوردن

اب اکسیژنه

اب باختن

اب باریک

<hr> مترادف اب باز : ( آب باز ) آب ورز، سباح، شناگر، شناور، غواص

مترادف اب باز : ( آب باز ) آب ورز، سباح، شناگر، شناور، غواص

اب باز

<hr> مترادف اب بازی : ( آب بازی ) غوص، آب ورزی، سباحت، شناگری

مترادف اب بازی : ( آب بازی ) غوص، آب ورزی، سباحت، شناگری

اب بازی

اب برداشتن

اب بسته

<hr> برابر پارسی : ( آب بقا ) آب نامیری

برابر پارسی : ( آب بقا ) آب نامیری

اب بقا

<hr> مترادف اب بند : ( آب بند ) بند، سد، ورغ

مترادف اب بند : ( آب بند ) بند، سد، ورغ

اب بند

اب بندی

اب بها

اب تاخت

اب تاختن

اب تلخ

اب تنی

اب جگر

<hr> برابر پارسی : ( آب حسرت ) آب ِ رَسانه

برابر پارسی : ( آب حسرت ) آب ِ رَسانه

اب حسرت

<hr> برابر پارسی : ( آب حوضی ) آب کش

برابر پارسی : ( آب حوضی ) آب کش

اب حوضی

<hr> برابر پارسی : ( آب حیات ) آب زندگی، جان فزا، زیست آب

برابر پارسی : ( آب حیات ) آب زندگی، جان فزا، زیست آب

اب حیات

اب حیوان

اب خشک

اب خضر

اب خنک خوردن

اب خوردن

اب دادن

اب داده

اب دانه

اب درمانی

اب دزد

اب دزدک

<hr> مترادف اب دهان : ( آب دهان ) بزاق، تف، خدو، خیو، کفک

مترادف اب دهان : ( آب دهان ) بزاق، تف، خدو، خیو، کفک

واژه های حرف "ا" - فرهنگ معین