فرهنگ معین

رآکتور

رأس

رأس الجدی

رأس السرطان

رأس المال

رأفت

رأی

رأی العین

رؤساء

رئوس

<hr> مترادف رئوف : بامحبت، بامهر، دلسوز، رحیم، مشفق، مهربان <hr> برابر پارسی : مهربان، مهرورز، دلسوز

مترادف رئوف : بامحبت، بامهر، دلسوز، رحیم، مشفق، مهربان برابر پارسی : مهربان، مهرورز، دلسوز

رئوف

<hr> مترادف رئیس : امیر، باشی، بزرگ، پیشوا، زعیم، سر، سرپرست، سردار، سردسته، سرکرده، سرور، سید، صدر، صندید، عمید، لیدر، مافوق، مدیر، مهتر، نقیب <hr> متضاد رئیس : مرئوس <hr> برابر پارسی : سرپرست، سالار، مِهان، فرنشین، مهان

مترادف رئیس : امیر، باشی، بزرگ، پیشوا، زعیم، سر، سرپرست، سردار، سردسته، سرکرده، سرور، سید، صدر، صندید، عمید، لیدر، مافوق، مدیر، مهتر، نقیب متضاد رئیس : مرئوس برابر پارسی : سرپرست، سالار، مِهان، فرنشین، مهان

رئیس

رئیس الرؤسا

رئیس الوزراء

<hr> برابر پارسی : فرمِهان

رئیس جمهور

را

راب

رابح

رابض

<hr> مترادف رابط : پیوندگر، میانجی، واسطه <hr> برابر پارسی : میانجی، وابسته

مترادف رابط : پیوندگر، میانجی، واسطه برابر پارسی : میانجی، وابسته

رابط

<hr> مترادف رابطه : ارتباط، انتساب، انس، بستگی، پیوستگی، پیوند، تماس، ربط، سروکار، نسبت، وابستگی <hr> متضاد رابطه : ضابطه <hr> برابر پارسی : بستگی، پیوند، وابستگی

مترادف رابطه : ارتباط، انتساب، انس، بستگی، پیوستگی، پیوند، تماس، ربط، سروکار، نسبت، وابستگی متضاد رابطه : ضابطه برابر پارسی : بستگی، پیوند، وابستگی

رابطه

رابع

رابعا

رابعاً

رابه

<hr> مترادف راتب : حقوق، راتبه، مستمری، مقرری، مواجب، وظیفه، دایم، مدام، برقرار

مترادف راتب : حقوق، راتبه، مستمری، مقرری، مواجب، وظیفه، دایم، مدام، برقرار

راتب

راتع

راتق

راجح

راجز

<hr> برابر پارسی : در پیوند

راجع

<hr> مترادف راجل : پیاده، سست، ضعیف، عاجز، کم مایه، مسکین، کم سواد <hr> متضاد راجل : سواره

مترادف راجل : پیاده، سست، ضعیف، عاجز، کم مایه، مسکین، کم سواد متضاد راجل : سواره

راجل

راجه

راجی

<hr> مترادف راح : باده، شراب، صهبا، مل، می، سرور، شادمانی، شعف، نشاط

مترادف راح : باده، شراب، صهبا، مل، می، سرور، شادمانی، شعف، نشاط

راح

<hr> مترادف راحت : آرام، آسوده، ساکت، فارغ، فارغ البال، فارغ بال، آسایش، آسودگی، استراحت، سلامت، عیش، فراغ <hr> متضاد راحت : ناراحت، مشقت <hr> برابر پارسی : آسان، آرام، آسایش، آسوده، ساده

مترادف راحت : آرام، آسوده، ساکت، فارغ، فارغ البال، فارغ بال، آسایش، آسودگی، استراحت، سلامت، عیش، فراغ متضاد راحت : ناراحت، مشقت برابر پارسی : آسان، آرام، آسایش، آسوده، ساده

راحت

راحت باش

راحل

راحله

راحم

<hr> برابر پارسی : ( راحة الحلقوم ) نرمینه

برابر پارسی : ( راحة الحلقوم ) نرمینه

راحه الحلقوم

<hr> مترادف راخ : اندوه، حزن، غصه، غم، محنت

مترادف راخ : اندوه، حزن، غصه، غم، محنت

راخ

<hr> مترادف راد : جوانمرد، حر، فتا، باهمت، بخشنده، سخی، دلاور، دلیر، شجاع، حکیم، خردمند، دانشمند، فاضل <hr> متضاد راد : ناجوانمرد

مترادف راد : جوانمرد، حر، فتا، باهمت، بخشنده، سخی، دلاور، دلیر، شجاع، حکیم، خردمند، دانشمند، فاضل متضاد راد : ناجوانمرد

راد

<hr> برابر پارسی : ردیاب، رسباب

برابر پارسی : ردیاب، رسباب

رادار

رادبو

<hr> مترادف رادع : جلوگیر، حاجب، حایل، بند، سد، مانع، عایق

مترادف رادع : جلوگیر، حاجب، حایل، بند، سد، مانع، عایق

رادع

<hr> مترادف رادمنش : آزاده، بافتوت، جوانمرد، حر، راد، رادمرد <hr> متضاد رادمنش : بی فتوت

مترادف رادمنش : آزاده، بافتوت، جوانمرد، حر، راد، رادمرد متضاد رادمنش : بی فتوت

واژه های حرف "ر" - فرهنگ معین