سآمت

سا

سائح

سائق

<hr> مترادف سایل : فقیر، گدا، متکدی، ونگ، دریوزه، مفلس ، پرسشگر، پرسنده ، جاری، روان، سیلان کننده <hr> متضاد سایل : بی نیاز، غنی، جواب گو، مجیب، پاسخ ده <hr> برابر پارسی : پرسش کننده، دریوزه گر، گدا

مترادف سایل : فقیر، گدا، متکدی، ونگ، دریوزه، مفلس ، پرسشگر، پرسنده ، جاری، روان، سیلان کننده متضاد سایل : بی نیاز، غنی، جواب گو، مجیب، پاسخ ده برابر پارسی : پرسش کننده، دریوزه گر، گدا

سائل

<hr> مترادف ساباط : دالان، راهروسرپوشیده، معبر مسقف، گذرگاه سقف دار، سایبان، سایه گاه

مترادف ساباط : دالان، راهروسرپوشیده، معبر مسقف، گذرگاه سقف دار، سایبان، سایه گاه

ساباط

<hr> مترادف سابح : شناگر، شناور، اسب، اسب تیزتک <hr> برابر پارسی : آشناکن

مترادف سابح : شناگر، شناور، اسب، اسب تیزتک برابر پارسی : آشناکن

سابح

سابحات

سابحه

سابرقان

سابری

<hr> مترادف سابع : هفتم، هفتمین، هفتمی

مترادف سابع : هفتم، هفتمین، هفتمی

سابع

<hr> برابر پارسی : پیشین، گذشته، پیش

برابر پارسی : پیشین، گذشته، پیش

سابق

<hr> مترادف سابق الذکر : فوق الذکر، مذکور، مزبور، یادشده <hr> متضاد سابق الذکر : اخیرالذکر <hr> برابر پارسی : پیش گفته

مترادف سابق الذکر : فوق الذکر، مذکور، مزبور، یادشده متضاد سابق الذکر : اخیرالذکر برابر پارسی : پیش گفته

سابق الذکر

<hr> برابر پارسی : پیش از این، پیشتر، پیشترها | ( سابقاً ) پیشترها

برابر پارسی : پیش از این، پیشتر، پیشترها | ( سابقاً ) پیشترها

سابقا

سابقاً

<hr> مترادف سابقه : پرونده، پیشینه، تاریخ، تاریخچه، زمینه، دیرینگی، قدم، قدمت، عنایت الهی، تقدیر، آشنایی <hr> برابر پارسی : پیشینه

مترادف سابقه : پرونده، پیشینه، تاریخ، تاریخچه، زمینه، دیرینگی، قدم، قدمت، عنایت الهی، تقدیر، آشنایی برابر پارسی : پیشینه

سابقه

<hr> مترادف سابقه دار : باسابقه، بدسابقه، پیشینه دار، مجرم، پرونده دار <hr> متضاد سابقه دار : خوش سابقه <hr> برابر پارسی : پیشینه دار

مترادف سابقه دار : باسابقه، بدسابقه، پیشینه دار، مجرم، پرونده دار متضاد سابقه دار : خوش سابقه برابر پارسی : پیشینه دار

سابقه دار

سابقه سالار

سابقین

<hr> مترادف سابوتاژ : خرابکاری، کارشکنی، اخلالگری

مترادف سابوتاژ : خرابکاری، کارشکنی، اخلالگری

سابوتاژ

سابوته

سابوره

<hr> مترادف سابیدن : ساییدن، سودن، کوبیدن، نرم کردن، سوهان زدن، صیقلی کردن، زدودن، پاک کردن، جلا دادن، صیقل دادن، براق کردن

مترادف سابیدن : ساییدن، سودن، کوبیدن، نرم کردن، سوهان زدن، صیقلی کردن، زدودن، پاک کردن، جلا دادن، صیقل دادن، براق کردن

سابیدن

<hr> مترادف ساتر : پرده پوش، پوشاننده، پوشنده، رازپوش، سرپوش، پوشش، عیب پوش <hr> متضاد ساتر : پرده در، افشاگر

مترادف ساتر : پرده پوش، پوشاننده، پوشنده، رازپوش، سرپوش، پوشش، عیب پوش متضاد ساتر : پرده در، افشاگر

ساتر

ساتراب

ساتن

ساتگنی

ساتگینی آوردن

ساتگینی اوردن

<hr> مترادف ساج : تابه، تاوه، بالاپوش، طیلسان، درخت ساک، مرغ کنجدخوار، کنجدخوراک

مترادف ساج : تابه، تاوه، بالاپوش، طیلسان، درخت ساک، مرغ کنجدخوار، کنجدخوراک

ساج

<hr> مترادف ساجد : سجده کننده، سجده گر، سجاد

مترادف ساجد : سجده کننده، سجده گر، سجاد

ساجد

ساجور

ساجگون

<hr> مترادف ساحت : پهنه، پیشگاه، جولانگاه، محوطه، عرصه، قلمرو، گستره، میدان، حیاط، صحن، فراخنا، فضا، ناحیه، مرتبه، حد، سطح، درگاه، آستانه <hr> برابر پارسی : پیشگاه، آستانه

مترادف ساحت : پهنه، پیشگاه، جولانگاه، محوطه، عرصه، قلمرو، گستره، میدان، حیاط، صحن، فراخنا، فضا، ناحیه، مرتبه، حد، سطح، درگاه، آستانه برابر پارسی : پیشگاه، آستانه

ساحت

<hr> مترادف ساحر : افسونگر، جادوگر، سحار، کاهن، نفاث <hr> برابر پارسی : افسونگر، افسونگره، جادوگر، فسونکار

مترادف ساحر : افسونگر، جادوگر، سحار، کاهن، نفاث برابر پارسی : افسونگر، افسونگره، جادوگر، فسونکار

ساحر

<hr> مترادف ساحره : جادوگر، افسونگر زن <hr> برابر پارسی : فسونکار، جادوگر، افسونگر

مترادف ساحره : جادوگر، افسونگر زن برابر پارسی : فسونکار، جادوگر، افسونگر

ساحره

<hr> مترادف ساحری : افسونگری، جادوگری، سحر، شعبده، شعبده بازی <hr> برابر پارسی : افسونگری، جادوگری

مترادف ساحری : افسونگری، جادوگری، سحر، شعبده، شعبده بازی برابر پارسی : افسونگری، جادوگری

ساحری

<hr> مترادف ساحل : شاطی، عراق، کرانه، کنار، کناردریا، کناره ور <hr> برابر پارسی : کرانه، کران، کنار، دریابار، کناره، گدار

مترادف ساحل : شاطی، عراق، کرانه، کنار، کناردریا، کناره ور برابر پارسی : کرانه، کران، کنار، دریابار، کناره، گدار

ساحل

<hr> مترادف ساحل نشین : ساحلی، ساکن کناردریا، بندری، بندرنشین، کناره نشین

مترادف ساحل نشین : ساحلی، ساکن کناردریا، بندری، بندرنشین، کناره نشین

ساحل نشین

ساخارین

<hr> مترادف ساخت : ساختن، صنع، صنعت، محصول، مصنوع، شکل، نقشه، ساختمان، ساختار، سازوبرگ، ساز، سامان

مترادف ساخت : ساختن، صنع، صنعت، محصول، مصنوع، شکل، نقشه، ساختمان، ساختار، سازوبرگ، ساز، سامان

ساخت

ساخت و ساز

<hr> مترادف ساخت و پاخت : بندوبست، تبانی، توطئه، دسیسه، زدوبند، سازش، قرارومدار پنهانی

مترادف ساخت و پاخت : بندوبست، تبانی، توطئه، دسیسه، زدوبند، سازش، قرارومدار پنهانی

ساخت و پاخت

<hr> مترادف ساخت وساز : ساختمان سازی، بناسازی، خانه سازی

مترادف ساخت وساز : ساختمان سازی، بناسازی، خانه سازی

ساخت وساز

<hr> مترادف ساختار : قالب، فرم، شکل، بافتار، ساختمان، اسکلت، بنیاد، بنا

مترادف ساختار : قالب، فرم، شکل، بافتار، ساختمان، اسکلت، بنیاد، بنا

ساختار

<hr> مترادف ساختارگرایی : ساختارگرایی <hr> متضاد ساختارگرایی : ساختارشکنی

مترادف ساختارگرایی : ساختارگرایی متضاد ساختارگرایی : ساختارشکنی

واژه های حرف "س" - فرهنگ معین