<hr> مترادف لئامت : امساک، بخل، پستی، خست، دنائت، فرومایگی، گدامنشی، ممسکی، نخوری <hr> متضاد لئامت : کرامت

مترادف لئامت : امساک، بخل، پستی، خست، دنائت، فرومایگی، گدامنشی، ممسکی، نخوری متضاد لئامت : کرامت

لئامت

<hr> مترادف لئیم : بخیل، پست، پست فطرت، خسیس، دنی، رذل، فرومایه، گدا، گدامنش، ممسک، نادیده، ناکس، نخور <hr> متضاد لئیم : کریم <hr> برابر پارسی : فرومایه، پست، پستی، پست بودن

مترادف لئیم : بخیل، پست، پست فطرت، خسیس، دنی، رذل، فرومایه، گدا، گدامنش، ممسک، نادیده، ناکس، نخور متضاد لئیم : کریم برابر پارسی : فرومایه، پست، پستی، پست بودن

لئیم

<hr> مترادف لا : بین، درون، مابین، میانه، میان، وسط، درز، روزن، شکاف، کر، لایه، ورق، تا، چین، خیر، لما، نه، قیچی، مقراض

مترادف لا : بین، درون، مابین، میانه، میان، وسط، درز، روزن، شکاف، کر، لایه، ورق، تا، چین، خیر، لما، نه، قیچی، مقراض

لا

<hr> برابر پارسی : دینگریز

لائیک

<hr> مترادف لاابالی : بی بندوبار، بی حمیت، بی غیرت، بیکار، لاقید، لش <hr> برابر پارسی : بی بند و بار، بی بندوبار، بی سروپا، ولنگار

مترادف لاابالی : بی بندوبار، بی حمیت، بی غیرت، بیکار، لاقید، لش برابر پارسی : بی بند و بار، بی بندوبار، بی سروپا، ولنگار

لاابالی

لاادری

<hr> مترادف لااقل : اقلاً، حداقل، دست کم، مینیمم ، بیشینه <hr> متضاد لااقل : حداکثر، ماکزیمم <hr> برابر پارسی : دست کم، دست پایین

مترادف لااقل : اقلاً، حداقل، دست کم، مینیمم ، بیشینه متضاد لااقل : حداکثر، ماکزیمم برابر پارسی : دست کم، دست پایین

لااقل

لااله الا الله

لااله الاالله

لاب

لابث

<hr> مترادف لابد : لاعلاج، ناچار، ناگزیر، هرآینگی <hr> برابر پارسی : ناچار، ناگزیر، به ناچار

مترادف لابد : لاعلاج، ناچار، ناگزیر، هرآینگی برابر پارسی : ناچار، ناگزیر، به ناچار

لابد

<hr> مترادف لابراتوار : آزمایشگاه <hr> برابر پارسی : آزمایشگاه

مترادف لابراتوار : آزمایشگاه برابر پارسی : آزمایشگاه

لابراتوار

لابرلا

لابس

لابلا

<hr> مترادف لابه : التماس، تضرع، زاری، ضرع، ندبه، تزویر، فریب، مکر، نیرنگ، تملق، چاپلویی، چرب زبانی

مترادف لابه : التماس، تضرع، زاری، ضرع، ندبه، تزویر، فریب، مکر، نیرنگ، تملق، چاپلویی، چرب زبانی

لابه

لابی

لابیدن

لابیرنت

<hr> مترادف لات : اوباش، بی سروپا، جاهل، فاسق، ولگرد، هرزه، بی چیز، تهی دست

مترادف لات : اوباش، بی سروپا، جاهل، فاسق، ولگرد، هرزه، بی چیز، تهی دست

لات

لات و لوت

<hr> مترادف لاتاری : بخت آزمایی، قرعه، قمار، لاتار

مترادف لاتاری : بخت آزمایی، قرعه، قمار، لاتار

لاتاری

لاتو

لاتین

لاج

<hr> برابر پارسی : به یک نوش

لاجرعه

<hr> مترادف لاجرم : دربایست، لابد، لاعلاج، ناگزیر <hr> برابر پارسی : خواه ناخواه، ناچار، ناگزیر

مترادف لاجرم : دربایست، لابد، لاعلاج، ناگزیر برابر پارسی : خواه ناخواه، ناچار، ناگزیر

لاجرم

<hr> مترادف لاجورد : آبی، تیره، سیاه، کبود، لاژورد، نیلی <hr> برابر پارسی : لاژورد

مترادف لاجورد : آبی، تیره، سیاه، کبود، لاژورد، نیلی برابر پارسی : لاژورد

لاجورد

لاجوردی

<hr> برابر پارسی : نزار

لاجون

لاحد

لاحظ

لاحق

لاحول

لاخ

<hr> مترادف لاخه : پاره، پینه، تکه، شاخه

مترادف لاخه : پاره، پینه، تکه، شاخه

لاخه

<hr> مترادف لاد : دیوار، بنیاد، پی، شالده، شالوده، گل، لادن

مترادف لاد : دیوار، بنیاد، پی، شالده، شالوده، گل، لادن

لاد

لادن

<hr> مترادف لاده : ابله، احمق، کانا، کودن، ماده سگ، لاس، لاج

مترادف لاده : ابله، احمق، کانا، کودن، ماده سگ، لاس، لاج

لاده

لاذب

لاذع

لارنژیت

<hr> مترادف لارو : کرم

لارو

لاروبی

لازب

<hr> مترادف لازق : چسبناک، چسبنده، دوسنده

مترادف لازق : چسبناک، چسبنده، دوسنده

واژه های حرف "ل" - فرهنگ معین