<hr> مترادف سئانس : جلسه، نشست، مجلس، اجلاس | نشست، اجلاس، جلسه

مترادف سئانس : جلسه، نشست، مجلس، اجلاس | نشست، اجلاس، جلسه

سئانس

<hr> برابر پارسی : پرسش، پرسیدن، درخواست

برابر پارسی : پرسش، پرسیدن، درخواست

سئوال

<hr> مترادف سایل : فقیر، گدا، متکدی، ونگ، دریوزه، مفلس ، پرسشگر، پرسنده ، جاری، روان، سیلان کننده <hr> متضاد سایل : بی نیاز، غنی، جواب گو، مجیب، پاسخ ده <hr> برابر پارسی : پرسش کننده، دریوزه گر، گدا

مترادف سایل : فقیر، گدا، متکدی، ونگ، دریوزه، مفلس ، پرسشگر، پرسنده ، جاری، روان، سیلان کننده متضاد سایل : بی نیاز، غنی، جواب گو، مجیب، پاسخ ده برابر پارسی : پرسش کننده، دریوزه گر، گدا

سائل

<hr> مترادف ساب دادن : سابیدن، ساییدن، پرداخت کردن، صیقل دادن

مترادف ساب دادن : سابیدن، ساییدن، پرداخت کردن، صیقل دادن

ساب دادن

<hr> مترادف ساب رفتن : ساییده شدن، سابیده شدن، پرداخته شدن، صیقل یافتن

مترادف ساب رفتن : ساییده شدن، سابیده شدن، پرداخته شدن، صیقل یافتن

ساب رفتن

<hr> مترادف ساباط : دالان، راهروسرپوشیده، معبر مسقف، گذرگاه سقف دار، سایبان، سایه گاه

مترادف ساباط : دالان، راهروسرپوشیده، معبر مسقف، گذرگاه سقف دار، سایبان، سایه گاه

ساباط

<hr> مترادف سابح : شناگر، شناور، اسب، اسب تیزتک <hr> برابر پارسی : آشناکن

مترادف سابح : شناگر، شناور، اسب، اسب تیزتک برابر پارسی : آشناکن

سابح

<hr> مترادف سابع : هفتم، هفتمین، هفتمی

مترادف سابع : هفتم، هفتمین، هفتمی

سابع

<hr> مترادف سابغ : تمام، کامل <hr> متضاد سابغ : ناقص

مترادف سابغ : تمام، کامل متضاد سابغ : ناقص

سابغ

<hr> برابر پارسی : پیشین، گذشته، پیش

برابر پارسی : پیشین، گذشته، پیش

سابق

<hr> مترادف سابق الذکر : فوق الذکر، مذکور، مزبور، یادشده <hr> متضاد سابق الذکر : اخیرالذکر <hr> برابر پارسی : پیش گفته

مترادف سابق الذکر : فوق الذکر، مذکور، مزبور، یادشده متضاد سابق الذکر : اخیرالذکر برابر پارسی : پیش گفته

سابق الذکر

سابق بر این

سابق یا اسبق بودن

<hr> برابر پارسی : پیش از این، پیشتر، پیشترها | ( سابقاً ) پیشترها

برابر پارسی : پیش از این، پیشتر، پیشترها | ( سابقاً ) پیشترها

سابقا

سابقا نامیده شده

سابقالذکر

<hr> مترادف سابقسابق : پیش، پیشین، قبل، قبلی، گذشته ، پیشقدم، مقدم، سبقت گیرنده، پیشرو، عقل، خرد <hr> متضاد سابقسابق : پس رو، پسین

مترادف سابقسابق : پیش، پیشین، قبل، قبلی، گذشته ، پیشقدم، مقدم، سبقت گیرنده، پیشرو، عقل، خرد متضاد سابقسابق : پس رو، پسین

سابقسابق

<hr> مترادف سابقه : پرونده، پیشینه، تاریخ، تاریخچه، زمینه، دیرینگی، قدم، قدمت، عنایت الهی، تقدیر، آشنایی <hr> برابر پارسی : پیشینه

مترادف سابقه : پرونده، پیشینه، تاریخ، تاریخچه، زمینه، دیرینگی، قدم، قدمت، عنایت الهی، تقدیر، آشنایی برابر پارسی : پیشینه

سابقه

سابقه بد

<hr> مترادف سابقه دار : باسابقه، بدسابقه، پیشینه دار، مجرم، پرونده دار <hr> متضاد سابقه دار : خوش سابقه <hr> برابر پارسی : پیشینه دار

مترادف سابقه دار : باسابقه، بدسابقه، پیشینه دار، مجرم، پرونده دار متضاد سابقه دار : خوش سابقه برابر پارسی : پیشینه دار

سابقه دار

<hr> مترادف سابقه داشتن : باسابقه بودن، بدسابقه بودن، پیشینه داشتن، پیشینه دار بودن، مجرم بودن، آشنایی داشتن، مسبوق بودن

مترادف سابقه داشتن : باسابقه بودن، بدسابقه بودن، پیشینه داشتن، پیشینه دار بودن، مجرم بودن، آشنایی داشتن، مسبوق بودن

سابقه داشتن

<hr> مترادف سابقه شدن : سنت شدن، رسم شدن، عادت شدن، پیشینه شدن، به جا ماندن، اثر به جا گذاشتن

مترادف سابقه شدن : سنت شدن، رسم شدن، عادت شدن، پیشینه شدن، به جا ماندن، اثر به جا گذاشتن

سابقه شدن

سابقه مرض و درمان

سابقه پر

سابقهدار

سابقی

<hr> مترادف سابوتاژ : خرابکاری، کارشکنی، اخلالگری

مترادف سابوتاژ : خرابکاری، کارشکنی، اخلالگری

سابوتاژ

<hr> مترادف سابیدن : ساییدن، سودن، کوبیدن، نرم کردن، سوهان زدن، صیقلی کردن، زدودن، پاک کردن، جلا دادن، صیقل دادن، براق کردن

مترادف سابیدن : ساییدن، سودن، کوبیدن، نرم کردن، سوهان زدن، صیقلی کردن، زدودن، پاک کردن، جلا دادن، صیقل دادن، براق کردن

سابیدن

<hr> مترادف سابیده : ساییده، سوده، کوبیده، نرم، زدوده

مترادف سابیده : ساییده، سوده، کوبیده، نرم، زدوده

سابیده

<hr> مترادف ساتر : پرده پوش، پوشاننده، پوشنده، رازپوش، سرپوش، پوشش، عیب پوش <hr> متضاد ساتر : پرده در، افشاگر

مترادف ساتر : پرده پوش، پوشاننده، پوشنده، رازپوش، سرپوش، پوشش، عیب پوش متضاد ساتر : پرده در، افشاگر

ساتر

<hr> مترادف ساتراپ : استاندار، والی، شهربان، حاکم

مترادف ساتراپ : استاندار، والی، شهربان، حاکم

ساتراپ

<hr> مترادف ساتگین : پیاله، جام، ساتگین، ساغر، صراحی، مینا، شراب، باده، می

مترادف ساتگین : پیاله، جام، ساتگین، ساغر، صراحی، مینا، شراب، باده، می

ساتگین

ساتگینی

ساتین

<hr> مترادف ساج : تابه، تاوه، بالاپوش، طیلسان، درخت ساک، مرغ کنجدخوار، کنجدخوراک

مترادف ساج : تابه، تاوه، بالاپوش، طیلسان، درخت ساک، مرغ کنجدخوار، کنجدخوراک

ساج

<hr> مترادف ساجد : سجده کننده، سجده گر، سجاد

مترادف ساجد : سجده کننده، سجده گر، سجاد

ساجد

<hr> مترادف ساحت : پهنه، پیشگاه، جولانگاه، محوطه، عرصه، قلمرو، گستره، میدان، حیاط، صحن، فراخنا، فضا، ناحیه، مرتبه، حد، سطح، درگاه، آستانه <hr> برابر پارسی : پیشگاه، آستانه

مترادف ساحت : پهنه، پیشگاه، جولانگاه، محوطه، عرصه، قلمرو، گستره، میدان، حیاط، صحن، فراخنا، فضا، ناحیه، مرتبه، حد، سطح، درگاه، آستانه برابر پارسی : پیشگاه، آستانه

ساحت

<hr> مترادف ساحر : افسونگر، جادوگر، سحار، کاهن، نفاث <hr> برابر پارسی : افسونگر، افسونگره، جادوگر، فسونکار

مترادف ساحر : افسونگر، جادوگر، سحار، کاهن، نفاث برابر پارسی : افسونگر، افسونگره، جادوگر، فسونکار

ساحر

ساحر مار

<hr> مترادف ساحره : جادوگر، افسونگر زن <hr> برابر پارسی : فسونکار، جادوگر، افسونگر

مترادف ساحره : جادوگر، افسونگر زن برابر پارسی : فسونکار، جادوگر، افسونگر

ساحره

<hr> مترادف ساحری : افسونگری، جادوگری، سحر، شعبده، شعبده بازی <hr> برابر پارسی : افسونگری، جادوگری

مترادف ساحری : افسونگری، جادوگری، سحر، شعبده، شعبده بازی برابر پارسی : افسونگری، جادوگری

ساحری

<hr> مترادف ساحل : شاطی، عراق، کرانه، کنار، کناردریا، کناره ور <hr> برابر پارسی : کرانه، کران، کنار، دریابار، کناره، گدار

مترادف ساحل : شاطی، عراق، کرانه، کنار، کناردریا، کناره ور برابر پارسی : کرانه، کران، کنار، دریابار، کناره، گدار

ساحل

ساحل دریا

ساحل رودخانهزی

ساحل شنی

ساحل مرجانی یاشنی درجزیره

<hr> مترادف ساحل نشین : ساحلی، ساکن کناردریا، بندری، بندرنشین، کناره نشین

مترادف ساحل نشین : ساحلی، ساکن کناردریا، بندری، بندرنشین، کناره نشین

ساحل نشین

<hr> مترادف ساحل گرفتن : پهلوگرفتن، لنگر انداختن <hr> متضاد ساحل گرفتن : بادبان برافراشتن

مترادف ساحل گرفتن : پهلوگرفتن، لنگر انداختن متضاد ساحل گرفتن : بادبان برافراشتن

واژه های حرف "س" - مترادف و متضاد