<hr> مترادف طائف : اسم، طواف کننده، طواف گر، شبگرد، عسس، میرشب

مترادف طائف : اسم، طواف کننده، طواف گر، شبگرد، عسس، میرشب

طائف

<hr> مترادف طابع : چاپچی، چاپ کننده، طبع کننده، مهرزن، خاتم، مهر، انگشتری، سرشت، سجیه، خو

مترادف طابع : چاپچی، چاپ کننده، طبع کننده، مهرزن، خاتم، مهر، انگشتری، سرشت، سجیه، خو

طابع

<hr> مترادف طاحن : آسیا، آسیاب بادی، طاحونه، آسیابان، آردکننده، گاوخرمن کوب

مترادف طاحن : آسیا، آسیاب بادی، طاحونه، آسیابان، آردکننده، گاوخرمن کوب

طاحن

<hr> مترادف طارق : شب رو، دزد، غافلگیر، ستاره صبح

مترادف طارق : شب رو، دزد، غافلگیر، ستاره صبح

طارق

<hr> مترادف طارم : تارم، محجر، خانه چوبین، کلبه، داربست، داربند، آسمان، سپهر، فلک، خیمه، خرگاه، ایوان

مترادف طارم : تارم، محجر، خانه چوبین، کلبه، داربست، داربند، آسمان، سپهر، فلک، خیمه، خرگاه، ایوان

طارم

<hr> مترادف طارمی : نرده، دست انداز <hr> برابر پارسی : تارمی، نرده

مترادف طارمی : نرده، دست انداز برابر پارسی : تارمی، نرده

طارمی

<hr> مترادف طاری : آینده، عارض، عارضی ، گزنده، گذرا، غیرمقیم ، روان، جاری، مسافر <hr> متضاد طاری : ذاتی، متوطن

مترادف طاری : آینده، عارض، عارضی ، گزنده، گذرا، غیرمقیم ، روان، جاری، مسافر متضاد طاری : ذاتی، متوطن

طاری

<hr> مترادف طاری شدن : شایع شدن، منتشر شدن، عارض شدن

مترادف طاری شدن : شایع شدن، منتشر شدن، عارض شدن

طاری شدن

<hr> مترادف طاس : بی مو، کچل ، تشت، طشت، کعب، نرد، پیاله، پیمانه، ساغر، قدح، تاس، کاسه، لگن <hr> متضاد طاس : مودار، زلف دار <hr> برابر پارسی : تاس، گردانک

مترادف طاس : بی مو، کچل ، تشت، طشت، کعب، نرد، پیاله، پیمانه، ساغر، قدح، تاس، کاسه، لگن متضاد طاس : مودار، زلف دار برابر پارسی : تاس، گردانک

طاس

طاس اندازی

طاس باز

طاس تخته نرد

طاسبین

طاسگردان

<hr> مترادف طاسی : کچلی، ریزش مو

مترادف طاسی : کچلی، ریزش مو

طاسی

<hr> مترادف طاعات : عبادات، عبادت ها، نیایش ها، بندگی ها

مترادف طاعات : عبادات، عبادت ها، نیایش ها، بندگی ها

طاعات

<hr> مترادف طاعت : عبادت، نیایش، اطاعت، انقیاد، بندگی، پیروی، فرمانبرداری ، فرمانبرداری کردن، اطاعت کردن، عبادت کردن <hr> متضاد طاعت : سرپیچی، سرکشی، نافرمانی <hr> برابر پارسی : فرمانبرداری، بندگی

مترادف طاعت : عبادت، نیایش، اطاعت، انقیاد، بندگی، پیروی، فرمانبرداری ، فرمانبرداری کردن، اطاعت کردن، عبادت کردن متضاد طاعت : سرپیچی، سرکشی، نافرمانی برابر پارسی : فرمانبرداری، بندگی

طاعت

<hr> مترادف طاعت کردن : فرمان برداری کردن، اطاعت کردن، نیایش کردن

مترادف طاعت کردن : فرمان برداری کردن، اطاعت کردن، نیایش کردن

طاعت کردن

طاعتپیشه

طاعتگزار

<hr> مترادف طاعن : سرزنشگر، طعنه زن، عیب جو، ملامتگر، نیزه انداز

مترادف طاعن : سرزنشگر، طعنه زن، عیب جو، ملامتگر، نیزه انداز

طاعن

<hr> برابر پارسی : مرگا مرگ

طاعون

طاعون اور

طاعون وار

طاعونزده

طاعونی

<hr> مترادف طاغوت : بت، شمن، صنم، بیدادگر، جبار، ستمگر، سرکش، عاصی، گردنکش، جادوگر، ساحر، مارد

مترادف طاغوت : بت، شمن، صنم، بیدادگر، جبار، ستمگر، سرکش، عاصی، گردنکش، جادوگر، ساحر، مارد

طاغوت

<hr> مترادف طاغوتی : سرکش، متعدی، بیدادگر، ستمگر، ظالم ، مستکبر ، استکبار، سلطنت طلب، اشرافی، پرتحمل، پرزرق وبرق <hr> متضاد طاغوتی : دادگر، عادل، مستضعف

مترادف طاغوتی : سرکش، متعدی، بیدادگر، ستمگر، ظالم ، مستکبر ، استکبار، سلطنت طلب، اشرافی، پرتحمل، پرزرق وبرق متضاد طاغوتی : دادگر، عادل، مستضعف

طاغوتی

<hr> مترادف طاغی : سرکش، طغیانگر، عاصی، عصیانگر، متجاسر، متمرد، مخالف، ناجم، نافرمان ، متکبر <hr> متضاد طاغی : رام، طایع <hr> برابر پارسی : سرکش

مترادف طاغی : سرکش، طغیانگر، عاصی، عصیانگر، متجاسر، متمرد، مخالف، ناجم، نافرمان ، متکبر متضاد طاغی : رام، طایع برابر پارسی : سرکش

طاغی

<hr> مترادف طاغی شدن : نافرمان شدن، سرکش شدن، گردن کش شدن، عاصی گشتن

مترادف طاغی شدن : نافرمان شدن، سرکش شدن، گردن کش شدن، عاصی گشتن

طاغی شدن

<hr> مترادف طافح : بیخود، شراب خواره، مدهوش، مست، سیاه مست، کچول، شراب باره، دائم الخمر

مترادف طافح : بیخود، شراب خواره، مدهوش، مست، سیاه مست، کچول، شراب باره، دائم الخمر

طافح

<hr> مترادف طاق : درگاه، سقف، رف، طاقچه، رواق، آسمان، فلک، سپهر، ایوان، انحنا، خمیدگی، قوس، وتر، تاق، تک، تنها، فرد، یگانه، یکتا ، ردا، طیلسان، تا، لنگه، تاک، رز، مو، زیتون، دست، طاقه <hr> متضاد طاق : جفت <hr> برابر پارسی : تک، تنها، لنگه، ایوان، بام

مترادف طاق : درگاه، سقف، رف، طاقچه، رواق، آسمان، فلک، سپهر، ایوان، انحنا، خمیدگی، قوس، وتر، تاق، تک، تنها، فرد، یگانه، یکتا ، ردا، طیلسان، تا، لنگه، تاک، رز، مو، زیتون، دست، طاقه متضاد طاق : جفت برابر پارسی : تک، تنها، لنگه، ایوان، بام

طاق

<hr> مترادف طاق افتادن : جدا گشتن، دور شدن، بی همتا بودن، بی همال بودن، بی مانند بودن

مترادف طاق افتادن : جدا گشتن، دور شدن، بی همتا بودن، بی همال بودن، بی مانند بودن

طاق افتادن

<hr> مترادف طاق باز : به پشت خوابیده، به پشت دراز کشیده، ستان، طاق واز <hr> متضاد طاق باز : دمر <hr> برابر پارسی : تاغباز

مترادف طاق باز : به پشت خوابیده، به پشت دراز کشیده، ستان، طاق واز متضاد طاق باز : دمر برابر پارسی : تاغباز

طاق باز

<hr> مترادف طاق بستن : طاق زدن

مترادف طاق بستن : طاق زدن

طاق بستن

طاق زدن

طاق زن

طاق ساز

<hr> مترادف طاق شدن : تنها شدن، تک شدن، جدا شدن، مهجور گشتن، یگانه شدن، بی همتا گشتن

مترادف طاق شدن : تنها شدن، تک شدن، جدا شدن، مهجور گشتن، یگانه شدن، بی همتا گشتن

طاق شدن

<hr> مترادف طاق نما : ایوان، نمای طاقی، نمای طاقدار

مترادف طاق نما : ایوان، نمای طاقی، نمای طاقدار

طاق نما

طاقباز

<hr> مترادف طاقت : تاب، تحمل، توان، توانایی، صبر، بردباری، وسع، یارا، رمق، مقاومت، نا، زور، قدرت، نیرو <hr> برابر پارسی : تاب، توان، بردباری، شکیبایی، تاو، توانایی، نا

مترادف طاقت : تاب، تحمل، توان، توانایی، صبر، بردباری، وسع، یارا، رمق، مقاومت، نا، زور، قدرت، نیرو برابر پارسی : تاب، توان، بردباری، شکیبایی، تاو، توانایی، نا

طاقت

طاقت آوردن

طاقت تحمل مصائب

<hr> مترادف طاقت داشتن : تحمل داشتن، تاب آوردن، بردبار بودن، مقاوم بودن

مترادف طاقت داشتن : تحمل داشتن، تاب آوردن، بردبار بودن، مقاوم بودن

طاقت داشتن

<hr> مترادف طاقت فرسا : تحمل گداز، توان سوز، توان فرسا، شاق، صبرسوز، طاقت زدا، طاقت شکن، کمرشکن، غیر قابل تحمل، تحمل ناکردنی <hr> برابر پارسی : توان فرسا، تاب فرسا | توان فرسا، تاب فرسا

مترادف طاقت فرسا : تحمل گداز، توان سوز، توان فرسا، شاق، صبرسوز، طاقت زدا، طاقت شکن، کمرشکن، غیر قابل تحمل، تحمل ناکردنی برابر پارسی : توان فرسا، تاب فرسا | توان فرسا، تاب فرسا

واژه های حرف "ط" - مترادف و متضاد