یاقوت ارغوانی

یاقوت زرد

یاقوت زعفرانی

یاقوت سبز

یاقوت سرخ

یاقوت کبود

یاقوتی

یاقوتی رنگ

<hr> مترادف یال : گردن، زور، قدرت، قوه

مترادف یال : گردن، زور، قدرت، قوه

یال

یاهو

<hr> مترادف یاور : پشتیبان، حامی، دستگیر، دستیار، ظهیر، کمک، مددکار، معاون، معاضد، معین، ناصر، نجده، نصیر، یار، سرگرد

مترادف یاور : پشتیبان، حامی، دستگیر، دستیار، ظهیر، کمک، مددکار، معاون، معاضد، معین، ناصر، نجده، نصیر، یار، سرگرد

یاور

<hr> مترادف یاوری : تایید، عون، کمک، مدد، معاضدت، نصرت، همرایی، یاری

مترادف یاوری : تایید، عون، کمک، مدد، معاضدت، نصرت، همرایی، یاری

یاوری

<hr> مترادف یاوه : اراجیف، بی معنی، بیهوده، پوچ، ترهات، جفنگ، چرت، چرند، حرف مفت، ژاژ، عبث، لاطائل، لغو، لیچار، مزخرف، مهمل، هذیان، هرز، یافه

مترادف یاوه : اراجیف، بی معنی، بیهوده، پوچ، ترهات، جفنگ، چرت، چرند، حرف مفت، ژاژ، عبث، لاطائل، لغو، لیچار، مزخرف، مهمل، هذیان، هرز، یافه

یاوه

یاوه اندیش

<hr> مترادف یاوه سرا : بیهوده گو، ژاژخا، لیچارباف، مهمل باف، یاوه درا

مترادف یاوه سرا : بیهوده گو، ژاژخا، لیچارباف، مهمل باف، یاوه درا

یاوه سرا

یاوه سرایی

یاوه سرایی کردن

یاوه گفتن

<hr> مترادف یاوه گو : پراکنده گو، فضول، وراج، هرزه درا

مترادف یاوه گو : پراکنده گو، فضول، وراج، هرزه درا

یاوه گو

یاوه گویی

یاوه گویی کردن

یاوهدرا

یاوهسرا

یاوهگو

یاوگی

یباب

<hr> مترادف یبس : خشک <hr> متضاد یبس : لین

مترادف یبس : خشک متضاد یبس : لین

یبس

<hr> مترادف یبوست : خشکی، قبض <hr> متضاد یبوست : لینت <hr> برابر پارسی : خشک شکمی

مترادف یبوست : خشکی، قبض متضاد یبوست : لینت برابر پارسی : خشک شکمی

یبوست

<hr> مترادف یبوست اور : ( یبوست آور ) یابس، یبوست زا <hr> متضاد یبوست اور : ( یبوست آور ) ملین

مترادف یبوست اور : ( یبوست آور ) یابس، یبوست زا متضاد یبوست اور : ( یبوست آور ) ملین

یبوست اور

یبوست دادن

یبوستآور

<hr> مترادف یتیم : بی پدر، پدرمرده، بی مانند، بی نظیر <hr> برابر پارسی : بی پدر، بی سرپرست

مترادف یتیم : بی پدر، پدرمرده، بی مانند، بی نظیر برابر پارسی : بی پدر، بی سرپرست

یتیم

<hr> مترادف یتیم خانه : پرورشگاه، دارالایتام <hr> برابر پارسی : پرورشگاه

مترادف یتیم خانه : پرورشگاه، دارالایتام برابر پارسی : پرورشگاه

یتیم خانه

یتیم کردن

یتیمخانه

<hr> مترادف یحتمل : احتمالاً، شاید، محتملاً <hr> متضاد یحتمل : محققاً <hr> برابر پارسی : شاید، تواند بود

مترادف یحتمل : احتمالاً، شاید، محتملاً متضاد یحتمل : محققاً برابر پارسی : شاید، تواند بود

یحتمل

<hr> مترادف یخ : بارد، یخ بندان، بی لطف، بی مزه، خنک، لوس

مترادف یخ : بارد، یخ بندان، بی لطف، بی مزه، خنک، لوس

یخ

یخ بازی نمایشی

یخ بازی کردن

یخ بستن

یخ بسته

یخ بند

<hr> مترادف یخ بندان : برودت، سرما، یخ زدگی

واژه های حرف "ی" - مترادف و متضاد