k-ration

<hr> معنی : کباب <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: kebab، kebab : فارسی است کباب

معنی : کباب معانی دیگر : رجوع شود به: kebab، kebab : فارسی است کباب

kabob

<hr> معنی : کافر <hr> معانی دیگر : (از عربی: کافر)، عضو قبایل سیاهپوست جنوب خاوری افریقا که به زبان های بانتو صحبت می کنند (به آنها xhosa هم می گویند)، رجوع شود به: kafir، kafir باحرف بزرگ کافر، نام قبیله ای درافریقای جنوبی از نژاد بانتو

معنی : کافر معانی دیگر : (از عربی: کافر)، عضو قبایل سیاهپوست جنوب خاوری افریقا که به زبان های بانتو صحبت می کنند (به آنها xhosa هم می گویند)، رجوع شود به: kafir، kafir باحرف بزرگ کافر، نام قبیله ای درافریقای جنوبی از نژاد بانتو

kaffir

<hr> معنی : کافر <hr> معانی دیگر : kaf(f)ir کافر، غیر مسلم، عضویکی ازنژادهای utnabدرافریقای جنوبی <hr> (از عربی: کافر)، kaffir باحرف بزرگ کافر، نام قبیله ای درافریقای جنوبی از نژاد بانتو

معنی : کافر معانی دیگر : kaf(f)ir کافر، غیر مسلم، عضویکی ازنژادهای utnabدرافریقای جنوبی (از عربی: کافر)، kaffir باحرف بزرگ کافر، نام قبیله ای درافریقای جنوبی از نژاد بانتو

kafir

kaif

<hr> معنی : سوپ کلم، کلم پیچ <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: kale، kale : کلم پیچ

معنی : سوپ کلم، کلم پیچ معانی دیگر : رجوع شود به: kale، kale : کلم پیچ

kail

<hr> معنی : قیصر، امپراتور، کایزر <hr> معانی دیگر : (شاید از ریشه ی فارسی: خسرو)، امپراطور، خسرو

معنی : قیصر، امپراتور، کایزر معانی دیگر : (شاید از ریشه ی فارسی: خسرو)، امپراطور، خسرو

kaiser

<hr> معنی : نقاشی روی ابریشم، تصویر یا نوشته روی ابریشم <hr> معانی دیگر : (ژاپنی) کاکه مونو (دیوار آویز پارچه ای یا کاغذی که طومار مانند بوده و روی آن طراحی یا خوشنویسی کرده اند)

معنی : نقاشی روی ابریشم، تصویر یا نوشته روی ابریشم معانی دیگر : (ژاپنی) کاکه مونو (دیوار آویز پارچه ای یا کاغذی که طومار مانند بوده و روی آن طراحی یا خوشنویسی کرده اند)

kakemono

<hr> معنی : سوپ کلم، کلم پیچ <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) کلم برگ (brassica aleracea از گونه ی acephala و از خانواده ی crucifer - با کلم پیچ فرق دارد چون برگ های آن پراکنده اند و کله تشکیل نمی دهند)، (اسکاتلند) هرنوع کلم، هرنوع سبزی خوردن، آبگوشت کلم، آبگوشت سبزی، آش، kail : کلم پیچ

معنی : سوپ کلم، کلم پیچ معانی دیگر : (گیاه شناسی) کلم برگ (brassica aleracea از گونه ی acephala و از خانواده ی crucifer - با کلم پیچ فرق دارد چون برگ های آن پراکنده اند و کله تشکیل نمی دهند)، (اسکاتلند) هرنوع کلم، هرنوع سبزی خوردن، آبگوشت کلم، آبگوشت سبزی، آش، kail : کلم پیچ

kale

<hr> معنی : لوله شکل نما، لوله اشکال نما <hr> معانی دیگر : (هرچیزی که شکل و رنگ آن زود تغییر می کند) دگرگون گر، متغیر، لوله ی شکل نما، (نوعی) شهر فرنگ، زیبانما، خوش نقش نما، تغییر پذیربودن

معنی : لوله شکل نما، لوله اشکال نما معانی دیگر : (هرچیزی که شکل و رنگ آن زود تغییر می کند) دگرگون گر، متغیر، لوله ی شکل نما، (نوعی) شهر فرنگ، زیبانما، خوش نقش نما، تغییر پذیربودن

kaleidoscope

<hr> معنی : رنگارنگ، جوراجور، وابسته به لوله شکلنما <hr> معانی دیگر : وابسته به لوله شکل نما، جوراجور، رنگارنگ

معنی : رنگارنگ، جوراجور، وابسته به لوله شکلنما معانی دیگر : وابسته به لوله شکل نما، جوراجور، رنگارنگ

kaleidoscopic

<hr> معنی : خلبان ازجان گذشته ژاپنی <hr> معانی دیگر : وابسته به خودکشی فداکارانه، جانفشانانه، پیشمرگانه، (ژاپنی)، کامی کازی (خلبان فدایی که هواپیمای خود را پر از بمب کرده به کشتی دشمن می زند)، هواپیمای کامی کازی

معنی : خلبان ازجان گذشته ژاپنی معانی دیگر : وابسته به خودکشی فداکارانه، جانفشانانه، پیشمرگانه، (ژاپنی)، کامی کازی (خلبان فدایی که هواپیمای خود را پر از بمب کرده به کشتی دشمن می زند)، هواپیمای کامی کازی

kamikaze

<hr> معنی : کانگورو <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) کانگورو (از کیسه داران تیره ی macropodidae ـ بومی استرالیا)

معنی : کانگورو معانی دیگر : (جانورشناسی) کانگورو (از کیسه داران تیره ی macropodidae ـ بومی استرالیا)

kangaroo

<hr> (عامیانه)، دادگاه پوشالی، دادگاه غیرقانونی (که اصول دادگری و قوانین را زیرپا می گذارد)

(عامیانه)، دادگاه پوشالی، دادگاه غیرقانونی (که اصول دادگری و قوانین را زیرپا می گذارد)

kangaroo court

<hr> معنی : وابسته به یا پیرو فلسفه کانت <hr> معانی دیگر : وابسته به کانت و اندیشه های او، کانتی

معنی : وابسته به یا پیرو فلسفه کانت معانی دیگر : وابسته به کانت و اندیشه های او، کانتی

kantian

<hr> معنی : منکوب، از کار افتاده، کاملا شکست خورده <hr> معانی دیگر : (خودمانی) خراب، تباه، نابود

معنی : منکوب، از کار افتاده، کاملا شکست خورده معانی دیگر : (خودمانی) خراب، تباه، نابود

kaput

<hr> معنی : عیار، قیراط، واحد وزن جواهرات <hr> معانی دیگر : قیراط، واحد وزن جواهرات

معنی : عیار، قیراط، واحد وزن جواهرات معانی دیگر : قیراط، واحد وزن جواهرات

karat

<hr> معنی : کاراته، فن ژاپونی دفاع بدون اسلحه <hr> معانی دیگر : (ژاپنی) کاراته

معنی : کاراته، فن ژاپونی دفاع بدون اسلحه معانی دیگر : (ژاپنی) کاراته

karate

<hr> معنی : کار، کردار، سرنوشت، مراسمدینی، حاصل کردارانسان <hr> معانی دیگر : (در مذهب بودا و مذهب هندوها) کارما (مجموع اعمال هر شخص در عمرهای مختلف او ـ این مجموع سرنوشت او را در عمر بعدی تعیین می کند)، دردین بودا حاصل کردارانسان

معنی : کار، کردار، سرنوشت، مراسمدینی، حاصل کردارانسان معانی دیگر : (در مذهب بودا و مذهب هندوها) کارما (مجموع اعمال هر شخص در عمرهای مختلف او ـ این مجموع سرنوشت او را در عمر بعدی تعیین می کند)، دردین بودا حاصل کردارانسان

karma

<hr> معنی : مشروعیت <hr> معانی دیگر : kashruth درمذهب یهود مشروعیت، حالت جواز

معنی : مشروعیت معانی دیگر : kashruth درمذهب یهود مشروعیت، حالت جواز

kashrut

<hr> معنی : حشره راست بال، درختی ازخانواده لکوس <hr> معانی دیگر : (حشره شناسی) کاتیدید (تیره ی tettigoniidae ـ بومی امریکای شمالی)، درختی ازخانواده locustidae

معنی : حشره راست بال، درختی ازخانواده لکوس معانی دیگر : (حشره شناسی) کاتیدید (تیره ی tettigoniidae ـ بومی امریکای شمالی)، درختی ازخانواده locustidae

katydid

<hr> معنی : جزیره کوچک، تخته سنگ ساحلی در جزیره، مخفف کاترین <hr> معانی دیگر : (افسانه ی شاه آرتور) کی (برادر ناتنی شاه آرتور که بی ادب و لاف زن بود)، اسم خاص مونث و (گاهی) مذکر، حرف k

معنی : جزیره کوچک، تخته سنگ ساحلی در جزیره، مخفف کاترین معانی دیگر : (افسانه ی شاه آرتور) کی (برادر ناتنی شاه آرتور که بی ادب و لاف زن بود)، اسم خاص مونث و (گاهی) مذکر، حرف k

<hr> معنی : قایق پارویی اسکیموها <hr> معانی دیگر : کایاک رانی کردن، کایاک (قایق کوچک اسکیموها که از پوست درخت یا حیوان که بر چهارچوب سوار کرده اند درست می شود ـ امروزه کایاک ها را با پلاستیک یا برزنت می پوشانند و کایاک رانی یک نفره یادونفره به صورت ورزش درآمده است)

معنی : قایق پارویی اسکیموها معانی دیگر : کایاک رانی کردن، کایاک (قایق کوچک اسکیموها که از پوست درخت یا حیوان که بر چهارچوب سوار کرده اند درست می شود ـ امروزه کایاک ها را با پلاستیک یا برزنت می پوشانند و کایاک رانی یک نفره یادونفره به صورت ورزش درآمده است)

kayak

<hr> معنی : ضربه فنی، ناکاوت، ضربت قاطع، ویران کردن، از پا در اوردن، ناک اوت کردن، ضربه فنی کردن <hr> معانی دیگر : (مخفف: knock out ـ خودمانی ـ در مشت زنی)، ضربه ی فنی کردن، (با مشت) ازپا درآوردن، k : gt;درمشت بازی lt; ناک اوت، ناک اوت کردن ضربه فنی

معنی : ضربه فنی، ناکاوت، ضربت قاطع، ویران کردن، از پا در اوردن، ناک اوت کردن، ضربه فنی کردن معانی دیگر : (مخفف: knock out ـ خودمانی ـ در مشت زنی)، ضربه ی فنی کردن، (با مشت) ازپا درآوردن، k : gt;درمشت بازی lt; ناک اوت، ناک اوت کردن ضربه فنی

kayo

<hr> معنی : کباب <hr> معانی دیگر : kabob : فارسی است کباب

معنی : کباب معانی دیگر : kabob : فارسی است کباب

kebab

<hr> معنی : نگاه دزدانه، نگاه دزدانه کردن، از سوراخ نگاه کردن، با چشم نیم باز نگاه کردن <hr> معانی دیگر : (اسکاتلند و شمال انگلیس) استراق بصر کردن، دزدکی نگاه کردن، ازسورا&nbsp; نگاه کردن

معنی : نگاه دزدانه، نگاه دزدانه کردن، از سوراخ نگاه کردن، با چشم نیم باز نگاه کردن معانی دیگر : (اسکاتلند و شمال انگلیس) استراق بصر کردن، دزدکی نگاه کردن، ازسورا نگاه کردن

keek

<hr> معنی : صفحات آهن ته کشتی، تیر ته کشتی، حمال کشتی، کشتی زغال کش، افتادن، وارونه شدن، مانع سررفتن دیگ شدن، وارونه کردن، واژگون شدن، خنک کردن، خنک شدن، دلسرد شدن <hr> معانی دیگر : (تیر چوبی یا فلزی که همچون ستون فقرات در امتداد ته کشتی قرار دارد و یک سر تخته های بدنه به آن وصل است) ته تیر، ستون فقرات کشتی، ته دیرک، (معمولا با over ـ کشتی) چپه شدن (به طوری که بخشی از ته نمایان شود)، کج شدن (به یک سو)، یک وری شدن، (با: over) فروافتادن (مثلا در اثر غش یا خستگی بسیار)، از حال رفتن، غش کردن، بی حال شدن، (شعر قدیم) کشتی، قایق، بلم، هرچیز ته تیر مانند، ته تیر بالون یا ناو هوایی، (زیست شناسی: اندام یا بخش برجسته و ستون فقرات مانند) ناوسانه، ته ساقه، پشت گیر، (به ویژه انگلیس) کشتی ته پهن، کشتی ته صاف، بارج، (محلی) آبگونه ی گرم را با هم زدن (و غیره) سرد کردن، جوهر سرخ (که با آن الوار و غیره را نشانه گذاری می کنند)، صفحات اهن ته کشتی، عوار­ بندری، باover واژگون شدن

معنی : صفحات آهن ته کشتی، تیر ته کشتی، حمال کشتی، کشتی زغال کش، افتادن، وارونه شدن، مانع سررفتن دیگ شدن، وارونه کردن، واژگون شدن، خنک کردن، خنک شدن، دلسرد شدن معانی دیگر : (تیر چوبی یا فلزی که همچون ستون فقرات در امتداد ته کشتی قرار دارد و یک سر تخته های بدنه به آن وصل است) ته تیر، ستون فقرات کشتی، 

keel

<hr> معنی : سخت تنبیه کردن، با طناب در زیر کشتی کشیدن، سخت مواخذه و توبیخ کردن <hr> معانی دیگر : (برای تنبیه یا شکنجه) کسی را در یک سوی کشتی زیر آب کردن و از سوی دیگر درآوردن، سخت مواخذه و توبی&nbsp; کردن

معنی : سخت تنبیه کردن، با طناب در زیر کشتی کشیدن، سخت مواخذه و توبیخ کردن معانی دیگر : (برای تنبیه یا شکنجه) کسی را در یک سوی کشتی زیر آب کردن و از سوی دیگر درآوردن، سخت مواخذه و توبی کردن

keelhaul

<hr> معنی : تند، حاد، تیز، حساس، زیرک، مشتاق، با هوش، مایل، قوی، شدید، خاطرخواه، تیز کردن، شدید کردن، شدید بودن، نوحه سرایی کردن <hr> معانی دیگر : برنده، برا، بران، سخت، تند و تیز، (دیدن و شنیدن و اندیشیدن) تیزبین، تیزهوش، دارای گوش تیز، (امریکا ـ خودمانی) عالی، بسیار خوب، (انگلیس ـ قیمت) نازل، ارزان، (ایرلند)، زاری (در مرگ کسی)، عزا و گریه، سوگواری، لابه، پرزور

معنی : تند، حاد، تیز، حساس، زیرک، مشتاق، با هوش، مایل، قوی، شدید، خاطرخواه، تیز کردن، شدید کردن، شدید بودن، نوحه سرایی کردن معانی دیگر : برنده، برا، بران، سخت، تند و تیز، (دیدن و شنیدن و اندیشیدن) تیزبین، تیزهوش، دارای گوش تیز، (امریکا ـ خودمانی) عالی، بسیار خوب، (انگلیس ـ قیمت) نازل، ارزان، (ایرلند

keen

<hr> معنی : حساسیت <hr> معانی دیگر : تیزی، تندی، تیزهوشی، زیرکی، ذکاوت، سختی، شدت، ارزومندی

معنی : حساسیت معانی دیگر : تیزی، تندی، تیزهوشی، زیرکی، ذکاوت، سختی، شدت، ارزومندی

keenness

<hr> معنی : امانت داری، توجه، حفاظت، علوفه، نگاهداری، مداومت بامری دادن، اداره کردن، حفظ کردن، جلو گیری کردن، ادامه دادن، نگاه داشتن، نگه داری کردن <hr> معانی دیگر : محترم شمردن، پیروی کردن، توجه کردن از، محافظت کردن، پاسداری کردن، حراست کردن، پرورش دادن، ازآن خود داشتن، مالک بودن، داشتن، نگهداشتن، ازدست ندادن، در حالت به خصوصی نگه داشتن، درجا یا وضع به خصوصی باقی ماندن، (به کاری) ادامه دادن، (با: from) خودداری کردن، نکردن، بازداشتن، معاش، خرج، قوت، مرتبا یادداشت کردن، مرتب نوشتن در، (خوراک) تازه باقی ماندن، فاسد نشدن، (با فعل: be ـ عامیانه) در احوال پرسی به کار می رود، (با: from) در دعا و آرزو به کار می رود، قلعه، برج دفاعی، برج قلعه

معنی : امانت داری، توجه، حفاظت، علوفه، نگاهداری، مداومت بامری دادن، اداره کردن، حفظ کردن، جلو گیری کردن، ادامه دادن، نگاه داشتن، نگه داری کردن معانی دیگر : محترم شمردن، پیروی کردن، توجه کردن از، محافظت کردن، پاسداری کردن، حراست کردن، پرورش دادن، ازآن خود داشتن، مالک بودن، داشتن، نگهداشتن، ازدست نداد

keep

<hr> معنی : ستیزه کردن <hr> معانی دیگر : (عامیانه) علی رغم مشکلات جرات یا پشتکار خود را حفظ کردن، به روی خود نیاوردن

معنی : ستیزه کردن معانی دیگر : (عامیانه) علی رغم مشکلات جرات یا پشتکار خود را حفظ کردن، به روی خود نیاوردن

keep a stiff upper lip

keep across

keep around

keep at

<hr> معنی : پرهیز کردن، پرهیز کردن از

معنی : پرهیز کردن، پرهیز کردن از

keep away

keep away from

<hr> 1- از افشا یا اقرار خودداری کردن، بروز ندادن، در خود نگهداشتن، 2- بخشی از چیزی را نگهداشتن یا ندادن

1- از افشا یا اقرار خودداری کردن، بروز ندادن، در خود نگهداشتن، 2- بخشی از چیزی را نگهداشتن یا ندادن

keep back

<hr> معنی : مصاحبت کردن <hr> معانی دیگر : 1- (با: with) همنشینی کردن، مصاحبت کردن با، معاشرت کردن با2- همراهی کردن، به همراه رفتن، 1- نزد کسی ماندن، تنها نگذاشتن 2- همراهی کردن

معنی : مصاحبت کردن معانی دیگر : 1- (با: with) همنشینی کردن، مصاحبت کردن با، معاشرت کردن با2- همراهی کردن، به همراه رفتن، 1- نزد کسی ماندن، تنها نگذاشتن 2- همراهی کردن

keep company

<hr> مهار کردن، جلو افزایش (چیزی) را گرفتن، تحت فشار یا ظلم قرار دادن

مهار کردن، جلو افزایش (چیزی) را گرفتن، تحت فشار یا ظلم قرار دادن

keep down

<hr> معنی : خودداری کردن از <hr> معانی دیگر : چیزی را از کسی پنهان کردن

معنی : خودداری کردن از معانی دیگر : چیزی را از کسی پنهان کردن

keep from

keep in

<hr> دور نگهداشتن، حفظ کردن از

دور نگهداشتن، حفظ کردن از

keep off

keep on

keep out

keep out of

keep silence

<hr> گوشه ی عزلت برگزیدن، تنها به سربردن، معاشر نبودن، کز کردن، (چیزی را) افشا نکردن، به کسی نگفتن

گوشه ی عزلت برگزیدن، تنها به سربردن، معاشر نبودن، کز کردن، (چیزی را) افشا نکردن، به کسی نگفتن

واژه های حرف "k" - مترادف و متضاد