<hr> معنی : قاپیدن، دستگیر کردن <hr> معانی دیگر : در ربودن، (تبهکار و غیره را) بازداشت کردن، توقیف کردن، (عامیانه)، مخفف:، فرودگاه نیروی دریایی

معنی : قاپیدن، دستگیر کردن معانی دیگر : در ربودن، (تبهکار و غیره را) بازداشت کردن، توقیف کردن، (عامیانه)، مخفف:، فرودگاه نیروی دریایی

nabbing

<hr> معنی : نایب السلطنه، پولدار، نواب <hr> معانی دیگر : (از عربی: نواب)، (هندوستان دوران مغولان) استاندار

معنی : نایب السلطنه، پولدار، نواب معانی دیگر : (از عربی: نواب)، (هندوستان دوران مغولان) استاندار

nabob

<hr> معنی : مروارید، صدف مروارید <hr> معانی دیگر : (از ریشه ی عربی: نقاره) صدف مروارید (mother-of-pearl)، کجی

معنی : مروارید، صدف مروارید معانی دیگر : (از ریشه ی عربی: نقاره) صدف مروارید (mother-of-pearl)، کجی

nacre

<hr> معنی : حضیض، نظیرالسمت، سمت القدم <hr> معانی دیگر : فرودینگاه، پاگاه، نهایت افت، (از ریشه ی عربی: نظیر)، (نجوم) سمت القدم، پاسو، ذلت

معنی : حضیض، نظیرالسمت، سمت القدم معانی دیگر : فرودینگاه، پاگاه، نهایت افت، (از ریشه ی عربی: نظیر)، (نجوم) سمت القدم، پاسو، ذلت

nadir

<hr> معنی : خال مادر زادی، خال گوشتی <hr> معانی دیگر : nevus : طب خال مادر زادی

معنی : خال مادر زادی، خال گوشتی معانی دیگر : nevus : طب خال مادر زادی

naevus

<hr> معنی : عیب جو، یابو، نق نقو، اسب پیر و وامانده، اسب کوچک سواری، مرتبا گوشزد کردن، ازار دادن، نق زدن، عیب جویی کردن <hr> معانی دیگر : غر زدن، (کاشی) فیومه گرفتن، آزار دادن، رنجه داشتن، (به ویژه زن) غرغرو، جگر خوار، (قدیمی) اسب کوچک سواری، لاشه اسب، کلته، فاحشه

معنی : عیب جو، یابو، نق نقو، اسب پیر و وامانده، اسب کوچک سواری، مرتبا گوشزد کردن، ازار دادن، نق زدن، عیب جویی کردن معانی دیگر : غر زدن، (کاشی) فیومه گرفتن، آزار دادن، رنجه داشتن، (به ویژه زن) غرغرو، جگر خوار، (قدیمی) اسب کوچک سواری، لاشه اسب، کلته، فاحشه

<hr> معنی : نیلوفر ابی، حوری موجد دریاچه رودخانه، مهروی شناگر <hr> معانی دیگر : (اسطوره ی یونان و روم) نیاد (هر یک از پریانی که به چشمه ها و رودها و دریاچه ها و فواره ها هستی می بخشیدند)، (زن یا دختر) شناگر، (گیاه شناسی) پریوش (تیره ی najadaceae راسته ی najadales - علف های زیر آبزی و یک لپه ای)، افسانه یونان حوری موجد دریاچه رودخانه

معنی : نیلوفر ابی، حوری موجد دریاچه رودخانه، مهروی شناگر معانی دیگر : (اسطوره ی یونان و روم) نیاد (هر یک از پریانی که به چشمه ها و رودها و دریاچه ها و فواره ها هستی می بخشیدند)، (زن یا دختر) شناگر، (گیاه شناسی) پریوش (تیره ی najadaceae راسته ی najadales - علف های زیر آبزی و یک لپه ای)، افسانه یونان 

naiad

<hr> معنی : بی ریا، خام، بی تجربه، ساده و بی تکلف <hr> معانی دیگر : naive ساده و بی تکلف

معنی : بی ریا، خام، بی تجربه، ساده و بی تکلف معانی دیگر : naive ساده و بی تکلف

naif

<hr> معنی : چنگال، چنگ، ناخن، گل میخ، میخ سرپهن، میخ، سم، میخ سرپهن زدن، میخ زدن، با میخ کوبیدن، با میخ الصاق کردن، بدام انداختن، زدن، گرفتن، کوبیدن، قاپیدن <hr> معانی دیگر : میخ زدن (به)، با میخ استوار کردن (بر)، میخکوب کردن، (نگاه یا اندیشه یا توجه) بر چیزی متمرکز کردن، (دروغ و غیره را) افشا گری کردن، کشف و افشا کردن، (عامیانه) دستگیر کردن، (عامیانه) زدن، (جانور به ویژه پرنده و درنده) پنجول، (رجوع شود به: ckae)، (پیشترها) سنجه ی پارچه برابر با دو و یک چهارم اینچ، می&nbsp; سرپهن، گل می، بامی&nbsp; کوبیدن، با می&nbsp; الصاق کردن

معنی : چنگال، چنگ، ناخن، گل میخ، میخ سرپهن، میخ، سم، میخ سرپهن زدن، میخ زدن، با میخ کوبیدن، با میخ الصاق کردن، بدام انداختن، زدن، گرفتن، کوبیدن، قاپیدن معانی دیگر : میخ زدن (به)، با میخ استوار کردن (بر)، میخکوب کردن، (نگاه یا اندیشه یا توجه) بر چیزی متمرکز کردن، (دروغ و غیره را) افشا گری کردن، کشف و

nail

<hr> معنی : ساده، ساده لوح، ساده دل، ساده طبع، بی ریا، خام، بی تجربه، ساده و بی تکلف <hr> معانی دیگر : naif ساده و بی تکلف

معنی : ساده، ساده لوح، ساده دل، ساده طبع، بی ریا، خام، بی تجربه، ساده و بی تکلف معانی دیگر : naif ساده و بی تکلف

naive

<hr> معنی : بی ریایی <hr> معانی دیگر : naivety سادگی، خام دستی

معنی : بی ریایی معانی دیگر : naivety سادگی، خام دستی

naivete

<hr> معنی : سادگی، ساده لوحی، بی ریایی، ساده دلی <hr> معانی دیگر : naivete سادگی، خام دستی

معنی : سادگی، ساده لوحی، بی ریایی، ساده دلی معانی دیگر : naivete سادگی، خام دستی

naivety

<hr> معنی : برهنه، عریان، لخت، پاک <hr> معانی دیگر : عور، لاج، لچ، پتی، عاری، بلا دفاع، بلا -، بی -، (شمشیر) آخته، (سلاح) از نیام کشیده، از غلاف کشیده، آشکار، (زمین) بی گیاه، برهوت، (دیوار و غیره) خالی (از تزیینات)، لوت، بی شائبه، صاف و پوست کنده، رک و راست، (چشم) غیر مسلح، بدون کمک میکروسکوپ یا تلسکوپ، (حقوق) فاقد ارزش قانونی، نامعتبر، بی اعتبار، (گیاه شناسی - بدون برگ یا جام گل یا تخمدان و غیره) برهنه، عادی

معنی : برهنه، عریان، لخت، پاک معانی دیگر : عور، لاج، لچ، پتی، عاری، بلا دفاع، بلا -، بی -، (شمشیر) آخته، (سلاح) از نیام کشیده، از غلاف کشیده، آشکار، (زمین) بی گیاه، برهوت، (دیوار و غیره) خالی (از تزیینات)، لوت، بی شائبه، صاف و پوست کنده، رک و راست، (چشم) غیر مسلح، بدون کمک میکروسکوپ یا تلسکوپ، (حقوق

naked

<hr> معنی : عریانی <hr> معانی دیگر : برهنگی، لختی، بی پوششی، بی پردگی، آشکاری، سادگی، عورت

معنی : عریانی معانی دیگر : برهنگی، لختی، بی پوششی، بی پردگی، آشکاری، سادگی، عورت

nakedness

namby-pamby

<hr> معنی : اسم، نام، خوشنامی، اب رو، تسمیه، نام و شهرت، نام خودمانی، نام دادن، بنام صدا کردن، نامیدن، خواندن <hr> معانی دیگر : آوازه، ناموری، شهرت، اسم و رسم، خانواده، ایل و تبار، خاندان، آدم برجسته، نامدار، خوش نام، معروف، حاوی نام، با نام، نام بردن، اسم گذاشتن، علامت، مشهور

معنی : اسم، نام، خوشنامی، اب رو، تسمیه، نام و شهرت، نام خودمانی، نام دادن، بنام صدا کردن، نامیدن، خواندن معانی دیگر : آوازه، ناموری، شهرت، اسم و رسم، خانواده، ایل و تبار، خاندان، آدم برجسته، نامدار، خوش نام، معروف، حاوی نام، با نام، نام بردن، اسم گذاشتن، علامت، مشهور

name

<hr> روز عید شخص مقدس (که نام او را روی کسی گذاشته اند)

روز عید شخص مقدس (که نام او را روی کسی گذاشته اند)

name day

<hr> وضع یا ویژگی یا هدف اساسی، کار عمده

وضع یا ویژگی یا هدف اساسی، کار عمده

name of the game

name of the letter

name-dropper

<hr> معنی : نامیده شده <hr> معانی دیگر : نام برده بازرگانى : مشخص

معنی : نامیده شده معانی دیگر : نام برده بازرگانى : مشخص

named

<hr> معنی : بی نام <hr> معانی دیگر : بی اسم، بی نام و نشان، ناشناخته، ناشناس، غیرقابل توصیف، بیان نکردنی، نگفتنی، غیرقابل ذکر، (قدیمی) حرام زاده، بدون نام قانونی

معنی : بی نام معانی دیگر : بی اسم، بی نام و نشان، ناشناخته، ناشناس، غیرقابل توصیف، بیان نکردنی، نگفتنی، غیرقابل ذکر، (قدیمی) حرام زاده، بدون نام قانونی

nameless

<hr> معنی : یعنی، برای مثال، بنام، بعبارت دیگر، با ذکر نام <hr> معانی دیگر : بدین معنی که، بدین صورت، به عبارت دیگر

معنی : یعنی، برای مثال، بنام، بعبارت دیگر، با ذکر نام معانی دیگر : بدین معنی که، بدین صورت، به عبارت دیگر

namely

<hr> معنی : پلاک اسم <hr> معانی دیگر : پلاک نام (که روی در نصب می کنند)، نام پهنه

معنی : پلاک اسم معانی دیگر : پلاک نام (که روی در نصب می کنند)، نام پهنه

nameplate

<hr> معنی : هم اسم <hr> معانی دیگر : همنام (به ویژه در مورد کسی که اسم شخص دیگری مثلا پدرش را روی او گذاشته اند)، کسی که بنام دیگری نام گذاری شود

معنی : هم اسم معانی دیگر : همنام (به ویژه در مورد کسی که اسم شخص دیگری مثلا پدرش را روی او گذاشته اند)، کسی که بنام دیگری نام گذاری شود

namesake

<hr> معنی : پرستار بچه <hr> معانی دیگر : دایه، لله

معنی : پرستار بچه معانی دیگر : دایه، لله

nanny

<hr> معنی : بز ماده <hr> معانی دیگر : بز ماده

معنی : بز ماده معانی دیگر : بز ماده

nanny goat

<hr> معنی : چرت، خواب، پرز، خواب نیمروز، غنودن، چرت زدن <hr> معانی دیگر : پینکی رفتن، خواب سبک و کوتاه، قیلوله، بی دقتی کردن، هر سطح نرم و پرز مانند (مثلا پشت چرم)، (فرش و مخمل و غیره) پرز، خواب پارچه، مخفف: napoleon، درپارچه و فرش خواب

معنی : چرت، خواب، پرز، خواب نیمروز، غنودن، چرت زدن معانی دیگر : پینکی رفتن، خواب سبک و کوتاه، قیلوله، بی دقتی کردن، هر سطح نرم و پرز مانند (مثلا پشت چرم)، (فرش و مخمل و غیره) پرز، خواب پارچه، مخفف: napoleon، درپارچه و فرش خواب

<hr> معنی : بمب آتشزا <hr> معانی دیگر : ناپالم (ماده ی آتشزا)، با ناپالم حمله کردن، با ناپالم سوزاندن، ماده مخصوص تغلیظ بنزین وتهیه بمب اتش زا و پرتاب شعله، بمب اتشزا

معنی : بمب آتشزا معانی دیگر : ناپالم (ماده ی آتشزا)، با ناپالم حمله کردن، با ناپالم سوزاندن، ماده مخصوص تغلیظ بنزین وتهیه بمب اتش زا و پرتاب شعله، بمب اتشزا

napalm

<hr> معنی : قفا، پشت گردن، پس گردن، هیره <hr> معانی دیگر : (کاشانی) گرم

معنی : قفا، پشت گردن، پس گردن، هیره معانی دیگر : (کاشانی) گرم

nape

<hr> معنی : بنزین سنگین <hr> معانی دیگر : (از ریشه ی فارسی)، نفت، نفتا

معنی : بنزین سنگین معانی دیگر : (از ریشه ی فارسی)، نفت، نفتا

naphtha

<hr> معنی : نفتالین، هیدروکربن <hr> معانی دیگر : (از ریشه ی فارسی: نفت) نفتالین (هیدروکربن سپید و بلورین به فرمول naphthalin) (c10h8 هم می نویسند)، هیدروکربن بفرمول h8 c10

معنی : نفتالین، هیدروکربن معانی دیگر : (از ریشه ی فارسی: نفت) نفتالین (هیدروکربن سپید و بلورین به فرمول naphthalin) (c10h8 هم می نویسند)، هیدروکربن بفرمول h8 c10

naphthalene

<hr> معنی : شلجمی، شلغمی شکل <hr> معانی دیگر : به شکل شلغم، شلغمی (به ویژه در مورد ریشه ی گیاه)

معنی : شلجمی، شلغمی شکل معانی دیگر : به شکل شلغم، شلغمی (به ویژه در مورد ریشه ی گیاه)

napiform

<hr> معنی : سینه بند، دستمال، دستمال سفره <hr> معانی دیگر : دستمال سفره (پارچه ای یا کاغذی)، گندور، کندوری، (انگلیس) کهنه ی بچه، پوشک، پارچه ی قنداق، (انگلیس - محلی) رجوع شود به: handkerchief، (اسکاتلند) لچک، روسری، پیش انداز

معنی : سینه بند، دستمال، دستمال سفره معانی دیگر : دستمال سفره (پارچه ای یا کاغذی)، گندور، کندوری، (انگلیس) کهنه ی بچه، پوشک، پارچه ی قنداق، (انگلیس - محلی) رجوع شود به: handkerchief، (اسکاتلند) لچک، روسری، پیش انداز

napkin

<hr> معنی : ناپلئون، ناپلئونی، چکمه پاشنه بلند <hr> معانی دیگر : (پیشترها) سکه ی طلای فرانسوی (برابر با 20 فرانک)، نوعی بازی با ورق، رجوع شود به: (bonaparte (napoleon

معنی : ناپلئون، ناپلئونی، چکمه پاشنه بلند معانی دیگر : (پیشترها) سکه ی طلای فرانسوی (برابر با 20 فرانک)، نوعی بازی با ورق، رجوع شود به: (bonaparte (napoleon

napoleon

napoleonic code

<hr> معنی : چرت زننده، چرت زن <hr> معانی دیگر : آدمی که عادت به چرت زدن دارد، (شخص یا ماشین) پرز ساز، پرز انگیز، خوابدارکننده ی پارچه

معنی : چرت زننده، چرت زن معانی دیگر : آدمی که عادت به چرت زدن دارد، (شخص یا ماشین) پرز ساز، پرز انگیز، خوابدارکننده ی پارچه

napper

<hr> معنی : ابجوی قوی، چموش، لول، خواب دار، کلفت و پرزدار، قدری مست <hr> معانی دیگر : بشقاب پیش دستی، بشقاب کوچک، (پارچه) پرزدار، کرکدار، نرم و پشمالو، (انگلیس)، ایل (نوعی آبجو کم رنگ)، (انگلیس) رجوع شود به: diaper، درفرش کلفت و پرزدار

معنی : ابجوی قوی، چموش، لول، خواب دار، کلفت و پرزدار، قدری مست معانی دیگر : بشقاب پیش دستی، بشقاب کوچک، (پارچه) پرزدار، کرکدار، نرم و پشمالو، (انگلیس)، ایل (نوعی آبجو کم رنگ)، (انگلیس) رجوع شود به: diaper، درفرش کلفت و پرزدار

nappy

<hr> معنی : خود پرستی، عشق بخود <hr> معانی دیگر : خود دوستی، خودپسندی (توجه مفرط به ظاهر خود و به راحتی و اهمیت و استعدادهای خود)

معنی : خود پرستی، عشق بخود معانی دیگر : خود دوستی، خودپسندی (توجه مفرط به ظاهر خود و به راحتی و اهمیت و استعدادهای خود)

narcissism

<hr> معنی : عاشق خود <hr> معانی دیگر : عاشق خود

معنی : عاشق خود معانی دیگر : عاشق خود

narcissist

<hr> معنی : نرگس <hr> معانی دیگر : (اسطوره ی یونان) نارسیس (جوانی که با دیدن تصویر خود در آب عاشق خود شد و از فرط عشق ارضاناپذیر مرد)، ش نرگس، افسانه یونان جوان رعنایی که عاشق تصویرخودشد

معنی : نرگس معانی دیگر : (اسطوره ی یونان) نارسیس (جوانی که با دیدن تصویر خود در آب عاشق خود شد و از فرط عشق ارضاناپذیر مرد)، ش نرگس، افسانه یونان جوان رعنایی که عاشق تصویرخودشد

narcissus

<hr> معنی : حمله خواب <hr> معانی دیگر : میل شدید و ناگهانی به خواب، حمله ی خواب، طب حالت خواب الودگی و میل شدیدبه خواب

معنی : حمله خواب معانی دیگر : میل شدید و ناگهانی به خواب، حمله ی خواب، طب حالت خواب الودگی و میل شدیدبه خواب

narcolepsy

<hr> معنی : بی حالی، حالت بی حسی و خواب الودگی <hr> معانی دیگر : خواب دارویی، خواب شیمیایی

معنی : بی حالی، حالت بی حسی و خواب الودگی معانی دیگر : خواب دارویی، خواب شیمیایی

narcosis

<hr> معنی : مواد مخدره، مسکن، منوم، مخدر، مربوط بهمواد مخدره <hr> معانی دیگر : ماده ی مخدر (مثلا تریاک و مرفین و هرویین و غیره)، هر چیزی که کرخ یا سست می کند، آرام کننده، تخدیر کننده، سستگر، کرخ ساز

معنی : مواد مخدره، مسکن، منوم، مخدر، مربوط بهمواد مخدره معانی دیگر : ماده ی مخدر (مثلا تریاک و مرفین و هرویین و غیره)، هر چیزی که کرخ یا سست می کند، آرام کننده، تخدیر کننده، سستگر، کرخ ساز

narcotic

<hr> معنی : تخدیر کردن، داروی مسکن دادن <hr> معانی دیگر : کرخ کردن، سست کردن، آراماندن

معنی : تخدیر کردن، داروی مسکن دادن معانی دیگر : کرخ کردن، سست کردن، آراماندن

narcotize

<hr> معنی : غلیان <hr> معانی دیگر : (از ریشه ی فارسی یا سانسکریت: نارگیل) قلیان (nargile هم می نویسند)، نارگیله

معنی : غلیان معانی دیگر : (از ریشه ی فارسی یا سانسکریت: نارگیل) قلیان (nargile هم می نویسند)، نارگیله

واژه های حرف "n" - مترادف و متضاد