صفحه اصلی
فارسی به عربی
واژه های حرف "ب" - فارسی به عربی
ب انتها رسیدن
ب وقت دیگر موکول کردن
ب کمر زدن
با
با اب شستن
با اب پاک کردن
با ابهت
با اتش سوختن
با اتش ملا یم پختن
با اتش ملایم پختن
با اجر کاشی فرش کردن
با احتیاط
با اختیار خود
با ادب
با اراده کامل خود
با اراذل و اوباش حمله کردن به
با ارزش
با ارعاب گرفتن
با ارنج زدن
با اره تراشیدن
با استادی
با استادی درست کردن
با استعداد
با استفاده از (توسّل به) زور و خشونت
با استفاده از زور و خشونت
با استقبال وسیعى روبرو شد
با اسطقس
با اسفنج پاک کردن یا تر کردن
با اسفنج پاک کردن یا ترکردن
با اسکنه تراشیدن
با اسکنه کندن
با اشاره صدا زدن
با اشکال
با اصرار وادار کردن
با اقتدار
با الوار و تیر پوشاندن
با امتیاز
با انگشت پا زدن یا راه رفتن
با اهمیت
با اهک کاری سفید کردن
با اژدر خراب کردن
با ایمان
با این حال
با باز شکار کردن
با باله شنا حرکت کردن
با باله مجهز کردن
با باله مجهزکردن
با بالون پرواز کردن
بیشتر