صفحه اصلی
فارسی به عربی
واژه های حرف "ب" - فارسی به عربی
با حال خمیازه سخن گفتن
با حداکثر سرعت دویدن
با حرارت
با حرص و ولع خوردن
با حروف الفبا بیان کردن
با حصیر پوشاندن
با حضار مشاوره کرد
با حضّار مشاوره کرد
با حفظ
با حمله گرفتن
با حکم قضایی فیصل دادن
با حیله فراهم کردن
با خال های رنگارنگ نشان گذاردن
با خاک ریز محصور کردن
با خاک پوشاندن
با خدا
با خزه پوشاندن
با خشونت ادا کردن
با خشونت کرد
با خشونت کشتن
با خلال پاک کردن
با خمپاره زدن
با خمیر پوشاندن
با خنده اظهار داشتن
با خواست کامل خود
با خوشحالى (گرمى) از استقبال کرد
با خوشحالى از استقبال کرد
با داس بردن
با دریچه بستن
با دست عمل کردن
با دست نوازش کردن
با دست و پا بالا رفتن
با دست کاری را انجام دادن
با دقت
با دقت دیدن
با دوغاب پر کردن
با دینامیت ترکاندن
با ذکر نام
با رادیو مخابره کردن
با راه اهن فرستادن یا سفر کردن
با راهاهن فرستادن یا سفر کردن
با ربح
با رعایت
با رعایتِ
با رغبت خوردن
با رنده صاف کردن
با روح
با روح شدن
بیشتر