صفحه اصلی
فارسی به عربی
واژه های حرف "ع" - فارسی به عربی
عابر
عاج
عاجز
عاجز شدن
عاجز کردن
عاجز کننده
عاجزکردن
عاجل
عادات
عادت
عادت جاری
عادت دادن
عادت زندگی
عادت کردن
عادتی
عادل
عادی
عادی بودن
عادی سازی روابط
عادی شدن
عادی کردن
عار
عارش آمد که انجام دهد
عارش امد که انجام دهد
عارض
عارضه
عارضه (در فلسفه)
عارضه صرفی
عارضی
عاری
عاری از احساسات
عاری از حس مسلولیت
عاری از زندگی
عاری از فایده
عاری از نفس پرستی
عاری از هوش
عاری ازکیفیات واقعی(در مورد هنرهای ظریف)نمودن
عاری ازکیفیات واقعینمودن
عاریه
عاریه ای بسته بمیل دیگری
عاریه دادن
عازم
عازم شد
عازم شدن
عازم…شد
عاشق
عاشق بودن
عاشق سرقت
بیشتر