صفحه اصلی
فارسی به عربی
واژه های حرف "ک" - فارسی به عربی
کاءوچو
کاءوچو یا لا ستیک سیاه و سخت
کاباره
کاباره رفتن
کابردی
کابل
کابوراتور
کابوس
کابین
کابینه
کاتالوگ
کاتوزی
کاتولیک
کاج
کاخ سفید آمریکا
کاخ سفید امریکا
کادر
کاذب
کاذبانه
کار
کار الله بختی
کار اهرم
کار برجسته
کار بزرگ
کار بى اساس
کار بىاساس
کار بیهوده
کار بیهوده کردن
کار جاری و یکنواخت
کار جزیی
کار حدسی
کار خلا ف قانون
کار ذوقی
کار روز مزد و اتفاقی
کار زشت
کار سازی داشتن
کار سخت
کار سخت و طاقت فرسا
کار سوزن دوزی
کار شاق
کار عادی
کار فرعی
کار مزد
کار مشبک
کار مشکل
کار مهم
کار ناتمام یا انباشته
کار و بار
بیشتر