صفحه اصلی
فارسی به عربی
واژه های حرف "ک" - فارسی به عربی
کار پر زحمت
کار کردن
کار کردن مزاج
کار کردنی
کار کننده
کار کننده باهوای فشرده
کار گذاری
کار گذاشتن
کار یا چیز دلچسب
کار یکنواخت
کارابین
کاراته
کارازمودگی
کارامد
کاراموز
کاراموزی
کاراگاه
کاربر
کاربرجسته
کاربرد
کاربست پذیر
کاربست پذیری
کارت
کارت پستال
کارتریج
کارتل
کارتن
کارتنه
کارتنک
کارجاری ویکنواخت
کارخانه
کارخانه ء اسلحه سازی
کارخانه ابجو سازی
کارخانه ابجوسازی
کارخانه ای که گوشت ومیوه وغیره را درقوطی کنسرو میکند
کارخانه دار
کارخانه کشتی سازی
کارخانه یا محل تقطیر
کارخانهء اسلحه سازی
کارد
کارد بزرگ و سنگین
کارد زدن
کارد زدن (به)
کارد و چنگال
کارد و چنگال فروشی
کارد وچنگال
کارد وچنگال فروشی
کاردان
بیشتر