intractable
دیررام
فارسی به انگلیسی
لغت نامه دهخدا
دیررام . (ص مرکب ) که دیر مطیعشود. خودسر. که آسان تن به اطاعت ندهد :
ندانی کو چگونه خویش کام است
ز خوی بد چگونه دیررام است .
ندانی کو چگونه خویش کام است
ز خوی بد چگونه دیررام است .
(ویس و رامین ).
کلمات دیگر: