کلمه جو
صفحه اصلی

سبکپا

مترادف و متضاد

۱. جلد، تندرو، تیزپا، سبکپو
۲. گریزپا


فرهنگ معین

( ~ .) (ص مر.) 1 - تندرو، چالاک . 2 - گریز پا.


لغت نامه دهخدا

سبکپا. [ س َ ب ُ ] (ص مرکب ) سبکپای . کنایه از گریزپای . (برهان ) (شرفنامه ) (آنندراج ). زودگذر :
چیست بدیوان عشق حاصل کارم جز آب
عمر سبکپای گشت بخت گران خواب شد.

خاقانی .


امروز منم روز فرورفته و شب نیز
سرگشته از این بخت سبکپای گران خواب .

خاقانی .


|| پیادگانی را گویند که منزل به منزل گذارند تا خبر و نامه بیکدیگر رسانند و این در هندوستان متعارف است . (برهان ). سواره و پیاده و قاصد تندرو. (آنندراج ) :
آمد از دهگان سبکپایی که یک جای آمدند
از سواره وز پیاده فتنه جویی ده هزار.

مسعودسعد.


|| تند و تیز براه رونده . (برهان ). شتاب دو. (شرفنامه ). تیزرفتار. (غیاث ). جلدرو : او [ عمروبن امیه ] مردی بود بمیان مسلمانان بمردانگی و بحرب کردن دلیر و بسبکپایی و دویدن معروف بود. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).
کم آسای و دم ساز و هنجارجوی
سبکپای و آسان دو وتیزپوی .

اسدی .


مهترند آنچه زآن گران دستند
کهترند آنچه زآن سبک پایند.

مسعودسعد.


جوانی بعجب خیره رای ، سرکش و سبکپای . (گلستان ). || کنایه از شخص بی تمکین که بر یک جای قرار نگیرد. (آنندراج ). جلف که همه جا رود بی ضرورتی . || (اِ مرکب ) اسب . (آنندراج ). اسبی که در هر منزل بجهت پیک تعیین کنند. (برهان ).


کلمات دیگر: