کلمه جو
صفحه اصلی

شاد کام

فارسی به عربی

مرح


لغت نامه دهخدا

شاد کام . (اِخ ) قریه ای است هفت فرسنگ بیشتر شمالی اسپاس . (فارسنامه ٔ ناصری گفتار دوم ص 220).


شادکام . (اِخ ) (رودخانه ٔ...) سرحد چهاردانگه . آبش شیرین و گوارا. از چشمه یرگهدگی برخاسته وارد رودخانه ٔ شادکام شده بمسافت هفده هجده فرسخ به دریاچه ٔ کافتر فروریزد. (فارسنامه ٔ ناصری گفتار دوم ص 327).



کلمات دیگر: