کلمه جو
صفحه اصلی

شرابخواری

مترادف و متضاد

بادهپیمایی، بادهگساری، بادهنوشی، میخواری، میگساری


بادهپیمایی، بادهگساری، میخواری، میگساری


لغت نامه دهخدا

شرابخواری . [ ش َ خوا / خا ] (حامص مرکب )باده پرستی . می پرستی . (ناظم الاطباء) : سر در عشرت و شرابخواری و خلوتها ساختن فروبرد و به کام شهوت راندن مشغول شد. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 42).
ماهی دو سه در نشاطکاری
کردند به هم شرابخواری .

نظامی .




کلمات دیگر: