طاردالنوم . [ رِ دُن ْ ن َ ] (ع اِ مرکب ) سنگی سفید است که بسیاهی زند و آن گران وزن و خشن بود و باشد که سبز بودبقدر ده حبه به هر که درآویزند خواب نکند و چشم بر هم نزند و بقدر نیمدانگ جذام ببرد. (نزهة القلوب ).
طاردالنوم
لغت نامه دهخدا
کلمات دیگر:
طاردالنوم . [ رِ دُن ْ ن َ ] (ع اِ مرکب ) سنگی سفید است که بسیاهی زند و آن گران وزن و خشن بود و باشد که سبز بودبقدر ده حبه به هر که درآویزند خواب نکند و چشم بر هم نزند و بقدر نیمدانگ جذام ببرد. (نزهة القلوب ).