اغلب، اکثراوقات، کراراً
غالباً
مترادف و متضاد
فرهنگ معین
(لِ بَ نْ) [ ع . ] (ق .) اغلب ، بیشتر.
لغت نامه دهخدا
غالباً. [ ل ِ بَن ْ ] (ع ق ) اکثر اوقات . بیشتر. در غالب . رجوع به غالب شود :
من و انکار شراب این چه حکایت باشد
غالباً این قدرم عقل و کفایت باشد.
|| باحتمال اغلب . ظاهراً :
محتسب گوید که بشکن ساغر و پیمانه را
غالباً دیوانه میداند من فرزانه را.
من و انکار شراب این چه حکایت باشد
غالباً این قدرم عقل و کفایت باشد.
حافظ.
|| باحتمال اغلب . ظاهراً :
محتسب گوید که بشکن ساغر و پیمانه را
غالباً دیوانه میداند من فرزانه را.
سلمان .
کلمات دیگر: