← کردارشناختی
کرداری
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
کرداری . [ ک ِ ] (ص نسبی ) منسوب به کردار نیک . مقرون به کردار خوب :
چون قوت این سلطان وین دولت و این همت
این مخبر کرداری وین منظر دیداری .
|| عمل کننده . عامل . (فرهنگ فارسی معین ).
چون قوت این سلطان وین دولت و این همت
این مخبر کرداری وین منظر دیداری .
منوچهری .
|| عمل کننده . عامل . (فرهنگ فارسی معین ).
کلمات دیگر: