کلمه جو
صفحه اصلی

نانخواه

لغت نامه دهخدا

نانخواه . [ خوا / خا ] (اِ مرکب ) تخمی است خوشبوی که بر روی نان ریزند. (انجمن آرا) (آنندراج ): نانخه . طالب الخبز. تخمی است خوشبوی که بر روی نان پاشند و بر گزیدگی عقرب طلایه کنند نافع باشد. (برهان قاطع). تخمی است خوشبوی و شبیه بزنیان که بر روی خمیر نان پاشند. (ناظم الاطباء). نانخاه . (ضریرانطاکی ). سیاه تخمه . حبةالسوداء، شونیز. نانخه . نانوخیه . نانخاة. سیاه دانه .
- نانخواه مُدَبَّر ؛ نانخواه که در سرکه بخیسانند سپس بر تابه بریان کنند. (یادداشت مؤلف ).


نانخواه . [ خوا / خا ] (نف مرکب ) گدا. گدائی کننده . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). نانجوی . (آنندراج ). آنکه نان طلبد. دریوزه گر :
خر بد کیست خرسر شاعر
خر نانخواه مام و مولی باب .

سوزنی .


شاه را بر گدا چه ناز رسد
چون گدا نیز شاه نانخواهی است .

ابن یمین .




کلمات دیگر: