کلمه جو
صفحه اصلی

نصرآبادی

لغت نامه دهخدا

نصرآبادی . [ ن َ ] (اِخ ) ابراهیم بن محمد معروف به شیخ ابوالقاسم نصرآبادی از اکابر صوفیان و عارفان قرن چهارم هجری و خلیفه ٔ شیخ شبلی جعفربن یونس است ،در قریه ٔ نصرآباد اصفهان خانقاهی داشته است . وفات وی به سال 372 یا 367 هَ . ق . در نصرآباد اصفهان - یابه روایتی در مکه و به روایتی دیگر در مدینه - اتفاق افتاد. (از ریحانة الادب ج 4 ص 194) (طریق الحقایق ج 2 ص 210). و نیز رجوع به مقدمه ٔ تذکره ٔ نصرآبادی شود.


نصرآبادی . [ ن َ ] (اِخ ) امین (میرزا...) از شعرای اواخر قرن یازدهم هجری است در علم حساب و نجوم و صنایع شعری دستی داشته است . او راست :
غبار خاطر احباب شد نصیحت من
به خانه گرد هم از بهر رفت و رو برخاست .
تا حیاتی هست ما را روزی ما می رسد
آب تا جاری بود این آسیا در گردش است .
رجوع به تذکره ٔ نصرآبادی ص 453 و ریحانة الادب ج 4 ص 196 شود.


نصرآبادی . [ ن َ ] (اِخ ) صادق (میرزا...)بن میرزا صالح متخلص به مینا. از فضلاء و شاعران قرن یازدهم است وی در علوم ریاضی و اسطرلاب و هندسه دستی داشته و در فنون سپاهی گری هم ممتاز بوده است ، او در هند ولادت یافت و درسال 1061 هَ . ق . در همان مملکت درگذشت . او راست :
به نام خداوند مینا و می
خداوند چنگ و خداوند نی
از او ساغر ماه گردون نشین
وز او دور جام سپهر برین .
(از تذکره ٔ نصرآبادی ص 64 و ریحانة الادب ج 4 ص 135).


نصرآبادی . [ ن َ ] (اِخ ) محمد طاهر (میرزا...) از ادبا و شعرای قرن یازدهم است ، وی مؤلف تذکره ای است که به نام خود او «تذکره ٔ نصرآبادی » معروف شده است و مشتمل است بر شرح حال قریب یک هزار تن از شاعران معاصر مؤلف . وفات وی در اواخر قرن یازدهم یا اوایل قرن دوازدهم و به هر حال بعد از سال 1099 هَ . ق . اتفاق افتاده . او راست :
تا نسیم عطرزلفت بر صبا پیچیده است
عطسه در مغز غزالان ختا پیچیده است
در سر ما نیست گردن تافتن از قید عشق
گوش ما را دست تسلیم و رضا پیچیده است
دل شهید آرزو کردیم از تیغ هوس
خون دل ما را چنین بر دست و پا پیچیده است .
رجوع به تذکره ٔ نصرآبادی ص 457 و ریحانة الادب ج 4 ص 196 شود.



کلمات دیگر: