کلمه جو
صفحه اصلی

نیک داشت

فارسی به انگلیسی

maintenance


لغت نامه دهخدا

نیک داشت . (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) خوب نگه داشتن . نیک تعهد کردن . (فرهنگ فارسی معین ). || احترام کردن . (فرهنگ فارسی معین ). || ضیافت کردن . مهمانی . (فرهنگ فارسی معین ) : شتربه نیک فربه گشته است و بدو حاجتی و از او فراغتی نیست ، وحوش را به گوشت او نیک داشتی خواهم کرد. (کلیله و دمنه از فرهنگ فارسی معین ). || نعمت . (فرهنگ فارسی معین ) : اذکروا نعمةاﷲ علیکم (قرآن 231/2 و چند آیه ٔ دیگر)؛ یاد کنید نیک داشت خدای تعالی را بر شما. (تفسیر کمبریج از فرهنگ فارسی معین ).



کلمات دیگر: