کلمه جو
صفحه اصلی

هفت آسمان

لغت نامه دهخدا

هفت آسمان . [ هََ س ْ / س ِ ] (اِ مرکب ) عبارت از فلک های قمر، عطارد، زهره ، شمس ، مریخ ، مشتری و زحل است . (یادداشت مؤلف ) :
جهان فیلسوف جهان داندم
رصدبند هفت آسمان داندم .

نظامی .


به پرگار هفت آسمان بلند
به فهرست هفت اختر ارجمند.

نظامی .


از پی لعلی که برآرد ز کان
رخنه کند بیضه ٔ هفت آسمان .

نظامی .


سایران در آستانهای دگر
غیر این هفت آسمان مشتهر.

مولوی .


گر ز هفت آسمان گزند آید
همه بر عضو دردمند آید.

سعدی .


شبی چنین درِ هفت آسمان به رحمت باز
ز خویشتن نفسی ای پسر به حق پرداز.

سعدی .


- در هفت آسمان یک ستاره نداشتن ؛ کنایت از تهی دست بودن و بیچارگی است . (از یادداشتهای مؤلف ).


کلمات دیگر: