کلمه جو
صفحه اصلی

متفرقه


مترادف متفرقه : پراکنده، ناهمگون، نامربوط، متفرق ، غیررسمی

متضاد متفرقه : همگون

برابر پارسی : گوناکون، جور به جور، پراکنده

فارسی به انگلیسی

miscellaneous, sundry


miscellaneous, sundry, odd, potpourri, whatnot

miscellaneous, odd, potpourri, sundry, whatnot


فارسی به عربی

متنوع

مترادف و متضاد

پراکنده، ناهمگون، نامربوط، متفرق ≠ همگون


sundries (اسم)
مخلفات، گوناگون، خرده ریز، متفرقه

miscellaneous (صفت)
گوناگون، متفرقه

sundry (صفت)
متفرقه

۱. پراکنده، ناهمگون، نامربوط، متفرق ≠ همگون
۲. غیررسمی


فرهنگ فارسی

(اسم ) ۱ - مونث متفرق جمع : متفرقات . ۲ - اشخاص و اشیائ متخلف : یعنی اهل بازار و روستا و متفرقه ... ۳ - گروهی از نگهبانان سلطنتی . ۴ - اشخاص بیگانه : ورود اشخاص متفرقه ممنوع است .

فرهنگ معین

(مُ تَ فَ رِّ قِ ) [ ع . متفرقة ] (اِفا. ) ۱ - مؤنث متفرق ، ج . متفرقات . ۲ - اشخاص و اشیاء مختلف . ۳ - اشخاص بیگانه .

لغت نامه دهخدا

( متفرقة ) متفرقة. [ م ُ ت َ ف َرْ رِق َ ] ( ع ص ) تأنیث متفرق. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). جداگانه. پراکنده : و قال یا بنی لاتدخلوا من باب واحد و ادخلوا من ابواب متفرقة... . ( قرآن 67/12 ). || دسته ای از نگهبانان مخصوص سلطان عثمانی در قرارگاههای دربار قدیم تر»، که دارای وظایف [= مقرّری ] و موقع خاصی بوده اند . ( از دایرةالمعارف اسلامی ). || نیزه دار و کماندار که در سفر ملازم پادشاه می باشند. || اسب یدک. || متفرقه. از هم پاشیده. || پراکنده. جدا. گوناگون. مختلف. ( ناظم الاطباء ). || در تداول امروز، اشخاص بیگانه. اشخاص غیر مربوطبه جا و یا دستگاهی : ورود افراد متفرقه ممنوع است.

متفرقة. [ م ُ ت َ ف َرْ رِق َ ] (ع ص ) تأنیث متفرق . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). جداگانه . پراکنده : و قال یا بنی لاتدخلوا من باب واحد و ادخلوا من ابواب متفرقة ... . (قرآن 67/12). || دسته ای از نگهبانان مخصوص سلطان عثمانی در قرارگاههای دربار قدیم تر»، که دارای وظایف [= مقرّری ] و موقع خاصی بوده اند . (از دایرةالمعارف اسلامی ). || نیزه دار و کماندار که در سفر ملازم پادشاه می باشند. || اسب یدک . || متفرقه . از هم پاشیده . || پراکنده . جدا. گوناگون . مختلف . (ناظم الاطباء). || در تداول امروز، اشخاص بیگانه . اشخاص غیر مربوطبه جا و یا دستگاهی : ورود افراد متفرقه ممنوع است .


فرهنگ فارسی ساره

درهم


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی مُّتَفَرِّقَةٍ: جدا جدا - متعدد - متفرق
ریشه کلمه:
فرق (۷۲ بار)

واژه نامه بختیاریکا

تِری فِری

پیشنهاد کاربران

ناکس. ناشناس.

اتوماسیون


جوراجور، گوناگون، پراکنده، دیگرها، جداگانه و. . .

چیزی که فرق میکند یا دیگری


کلمات دیگر: