کلمه جو
صفحه اصلی

مارو

فرهنگ فارسی

کلمان شاعر فرانسوی ( و. کاهور فرزند شاعری بوده بنام ژان مارو و بقواعد و ترتیبات شعر قرون وسطی وفادار ماند . از منظومه های او عبارتند : [ منظومه به لیون ژامه ] و [ منظومه برای شاه ] .
الوف الوف الوف الوف الوف در مراتب شانزده گانه عدد نزد فیثاغوریین

لغت نامه دهخدا

مارو. ( اِ ) به معنی مادر است که والده باشد. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || به زبان هندی نام مقامی است از موسیقی. ( برهان )( آنندراج ). نام نوایی از موسیقی. || نام آلتی از موسیقی. || طبل. ( ناظم الاطباء ).

مارو. ( اِ ) الوف الوف الوف الوف الوف ، در مراتب شانزده گانه عدد نزد فیثاغوریین.( رسائل اخوان الصفا، یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

مارو. (اِ) الوف الوف الوف الوف الوف ، در مراتب شانزده گانه عدد نزد فیثاغوریین .(رسائل اخوان الصفا، یادداشت به خط مرحوم دهخدا).


مارو. (اِ) به معنی مادر است که والده باشد. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || به زبان هندی نام مقامی است از موسیقی . (برهان )(آنندراج ). نام نوایی از موسیقی . || نام آلتی از موسیقی . || طبل . (ناظم الاطباء).


دانشنامه عمومی

مارو، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان خمیر در استان هرمزگان ایران است.
این روستا در دهستان کهورستان قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۲۶۹ نفر (۶۱خانوار) بوده است.

گویش مازنی

/maaroo/ گاو ماده ی پیشانی سفید

گاو ماده ی پیشانی سفید


پیشنهاد کاربران

مارو ( Maru ) در زبان سانسکریت به معنی صحرا و بیابان است


کلمات دیگر: