مایان. ( ضمیر ) ج ِ ما یعنی ماها. ( ناظم الاطباء ) :
ورکسی گوید مایان همه سنجر نامیم
گویمش نی نی رو «منکم اولی الامر» بخوان.
انوری ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
تمام پهلوانان زبورشاه گفتند ای پادشاه مایان منت داریم و فرمانبرداریم. ( قندیه ص 24، از فرهنگ فارسی معین ).
مایان. ( اِخ ) دهی از دهستان قاقازان است که در بخش ضیأآباد شهرستان
قزوین واقع است و 361 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).
مایان. ( اِخ ) دهی از
دهستان حومه است که در
بخش مرکزی شهرستان
دامغان واقع است و 950 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ).
مایان. ( اِخ ) دهی از دهستان سردرود است که در بخش اسکوی شهرستان تبریز واقع است و 1936 تن سکنه دارد. در دو محل بفاصله 2 هزار گز به نام مایان بالا و مایان پایین مشهور است و مایان بالا 528 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).