مخلوق
ماروش
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
ماروش. [ مارْوَ ] ( ص مرکب ) چون مار. کشنده و گزنده همچون مار :
برده به رمح ماروش نیروی گاو آسمان
چون تف گرز گاوسر شوکت مار حمیری.
مأروش. [ م َءْ ] ( ع ص ) ( از «ارش » ) مخلوق. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از ذیل اقرب الموارد ). || مخدوش. خراشیده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) ( از ذیل اقرب الموارد ).
برده به رمح ماروش نیروی گاو آسمان
چون تف گرز گاوسر شوکت مار حمیری.
خاقانی.
مأروش. [ م َءْ ] ( ع ص ) ( از «ارش » ) مخلوق. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از ذیل اقرب الموارد ). || مخدوش. خراشیده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) ( از ذیل اقرب الموارد ).
ماروش . [ مارْوَ ] (ص مرکب ) چون مار. کشنده و گزنده همچون مار :
برده به رمح ماروش نیروی گاو آسمان
چون تف گرز گاوسر شوکت مار حمیری .
برده به رمح ماروش نیروی گاو آسمان
چون تف گرز گاوسر شوکت مار حمیری .
خاقانی .
گویش مازنی
/maaroosh/
کلمات دیگر: