کلمه جو
صفحه اصلی

متعفن


مترادف متعفن : بدبو، عفن، گندیده، گند

متضاد متعفن : خوشبو، معطر

برابر پارسی : گندیده، بدبو، بویناک

فارسی به انگلیسی

putretied, stinking


fetid, foul, malodorous, noisome, putrid, reeky, stinker


fetid, foul, malodorous, stinking, putrid, reeky, pongy, whiffy, noisome, stinker, putretied

فارسی به عربی

فاسد , کریه الرائحة , نتن

عربی به فارسی

کپک زده , کهنه وفاسد , بوي ناگرفته , پوسيده , کهنه , فاسد , خراب , زنگ زده , روبفساد


مترادف و متضاد

بدبو، عفن، گندیده، گند ≠ خوشبو، معطر


fetid (صفت)
گندیده، متعفن، بد بو، دارای بوی زننده

odorous (صفت)
بودار، متعفن

smelly (صفت)
بودار، متعفن، بد بو

rancid (صفت)
فاسد، باد خورده، نامطبوع، متعفن، ترشیده، بو گرفته

stinking (صفت)
زننده، متعفن، بد بو، نفرت اور

putrid (صفت)
فاسد، متعفن

fuggy (صفت)
متعفن، بد بو

mephitic (صفت)
متعفن، بد بو

فرهنگ فارسی

بدبو، بویناک، گندیده
( اسم ) بدبو گندیده .

فرهنگ معین

(مُ تَ عَ فِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) گندیده ، بدبو.

لغت نامه دهخدا

متعفن. [ م ُ ت َع َف ْ ف ِ ] ( ع ص ) سخت پوسیده و تباه. ( آنندراج ). سخت پوسیده و ریسمان تباه گردیده. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به تعفن شود.

فرهنگ عمید

بدبو، بویناک، گندیده.

واژه نامه بختیاریکا

بورِستین؛ رِستین

پیشنهاد کاربران

گندزده

بدبو، عفن، گندیده، گند، بویناک


کلمات دیگر: