کلمه جو
صفحه اصلی

متملق


مترادف متملق : تملق گو، چاپلوس، چرب زبان، زبان به مزد، سالوس، کاسه لیس، مجیزگو، مداهنه گر

برابر پارسی : چاپلوس، چرب زبان، زبان باز

فارسی به انگلیسی

fawner, flattering


flatterer, fawner, flattering, [adj.] flattering, unctuous, obsequious, subservient, sycophant, toady

unctuous, flatterer, obsequious, subservient, sycophant, toady


فارسی به عربی

متزلف

مترادف و متضاد

flatterer (اسم)
خوشامد گو، متملق

toady (اسم)
چاپلوس، متملق، کاسه لیس

sycophant (اسم)
چاخان، متملق، انگل، ادم چاپلوس

toadeater (اسم)
چاخان، متملق

obsequious (صفت)
فرمانبردار، چاپلوس، متملق

subservient (صفت)
پست، تابع، سودمند، مادون، چاپلوس، متملق

صفت تملق‌گو، چاپلوس، چرب‌زبان، زبان‌به‌مزد، سالوس، کاسه‌لیس، مجیزگو، مداهنه‌گر


تملقگو، چاپلوس، چربزبان، زبانبهمزد، سالوس، کاسهلیس، مجیزگو، مداهنهگر


فرهنگ فارسی

چاپلوسی کننده، چاپلوس
( اسم ) چاپلوسی کننده خوش آمد گوینده چاپلوس جمع : متملقین .

فرهنگ معین

(مُ تَ مَ لِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) چاپلوس .

لغت نامه دهخدا

متملق. [ م ُ ت َ م َل ْ ل ِ ] ( ع ص ) چاپلوسی کننده. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). چاپلوس و خوش آمدگوی. ( ناظم الاطباء ). مزیدگو. سبزی پاک کن. بادمجان دور قاب چین. چاخان. داریه نم کن. لابه گر. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به تملق شود. || ملاطفت و مهربانی کننده. مهربان. || خاطرنواز و ملایم و شیرین. || ریشخند کننده. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

چاپلوس، خوشامدگو.

فرهنگ فارسی ساره

چاپلوس


واژه نامه بختیاریکا

دین جمن؛ بلیس

جدول کلمات

اشمال


کلمات دیگر: