کلمه جو
صفحه اصلی

متناوب


برابر پارسی : پی در پی

فارسی به انگلیسی

allernate, recurring, [med.] periodical


alternate, alternative, intermittent, periodic, recurrent


alternate, alternative, intermittent, periodic, recurrent, allernate, recurring, [med.] periodical

فارسی به عربی

بدیل , تمایل , متقطع , متقفز , مستمر

مترادف و متضاد

staggering (صفت)
گیج، متناوب

alternate (صفت)
متناوب، متبادل، یک درمیان

intermittent (صفت)
متناوب، نوبتی، نوبهای، قطع کننده، تنفس دار، نوبت دار

alternative (صفت)
دیگر، متناوب، متبادل، تناوبی، نوبتی، نوبهای

alternating (صفت)
متناوب، تناوبی

periodic (صفت)
متناوب، نوبتی، دوری، نوبت دار، دوره ای

sporadic (صفت)
متناوب، پراکنده، انفرادی، تک و توک، تک تک

discontinuous (صفت)
متناوب، ناپیوسته، غیر مداوم

spasmodic (صفت)
متناوب، تشنجی، بگیر و ول کن، همراه با انقباضات

فرهنگ فارسی

ویژگی برگ‌آذینی که در هر گره یک برگ یا ساختار دیگر دارد


بنوبت گیرنده، آنچه بنوبت بیاید
( اسم ) بنوبت کنند. کاری . ۲ - بنویت گیرند. چیزی . ۳ - آنچه بنوبت آید.

فرهنگ معین

(مُ تَ وِ ) [ ع . ] (اِفا. ) یکی پس از دیگری ، آنچه به نوبت بیاید.

لغت نامه دهخدا

متناوب. [ م ُ ت َ وِ ] ( ع ص ) به نوبت گیرنده آب و جز آن. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). به نوبه. به نوبت.( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). رجوع به تناوب شود.

فرهنگ عمید

آنچه به نوبت بیاید، یکی پس از دیگری.

فرهنگ فارسی ساره

پی در پ


فرهنگستان زبان و ادب

{alternate} [زیست شناسی- علوم گیاهی] ویژگی برگ آذینی که در هر گره یک برگ یا ساختار دیگر دارد

واژه نامه بختیاریکا

به لُق
رَوا رَو

پیشنهاد کاربران

متوالی، متواتر، پیاپی، سلسه وار

پیاپی

نوسان داشتن

ادواری

واژه: ( پس و پیش )
در برخی گویش های ایرانی روامند است
بادرود

پشت سر هم، پی در پی، پیاپی

من فکر می کنم که متناوب، با پیوسته و مداوم فرق دارد. متناوب یعنی به تناوب رخ می دهد. به نوبت و با فاصله ای معین.
تناوب: . - . - . - . - . -
تداوم یا پیوستگی: - - - - - - - - -

تا نظر دوستان چه باشد.

alternating


کلمات دیگر: