کلمه جو
صفحه اصلی

متوالی


مترادف متوالی : پیاپی، پی درپی، پیوسته، سری

برابر پارسی : پیاپی، پشت سرهم، پی در پی

فارسی به انگلیسی

consecutive, successively, sequential, back-to-back, successive, succession, together

consecutive, successive


successive(ly)


consecutive, sequential, succession, successive, together


فارسی به عربی

بکرة

مترادف و متضاد

adjacent (صفت)
نزدیک، مجاور، همسایه، همجوار، متوالی، محدود، دیوار به دیوار

following (صفت)
پیرو، متوالی، زیرین، متعاقب، شرح ذیل

consecutive (صفت)
متوالی، پشت سرهم، مسلسل، پی در پی، پیاپی، نتیجهای

successive (صفت)
متوالی، مسلسل، ارثی، پی در پی، پیاپی، متواتر، توارثی

continuous (صفت)
متوالی، پیوسته، ماندگار، مداوم

sequential (صفت)
متوالی، دائمی، پی در پی، ترتیبی، پی رفتی

long (صفت)
دیر، ژرف، متوالی، طولانی، بلند، مفصل، مدید، کشیده، طویل، دراز

uninterrupted (صفت)
متوالی، پیوسته، مسلسل، مداوم، مستمر، قطع نشده، بی وقفه، غیر منقلع

succedent (صفت)
پیرو، متوالی، متعاقب، متاخر

پیاپی، پی‌درپی، پیوسته


سری


۱. پیاپی، پیدرپی، پیوسته
۲. سری


فرهنگ فارسی

پیاپی شونده، پیاپی، پشت سرهم
۱ - ( اسم ) پیاپی شونده پی در پی در آینده . ۲ - ( صفت ) پیاپی متوالی : ... و آنرا فاصل. کبری از بهر آن خواندند که غایت متحرکات متوالی است . قرب دو سال متواتر و متوالی عساکر ادربار روی بدان دیار آورده ...

فرهنگ معین

(مُ تَ ) [ ع . ] (اِفا. ) پیاپی ، پشت سرهم .

لغت نامه دهخدا

متوالی. [ م ُ ت َ ] ( ع ص ) پیاپی شونده و پی در پی آینده. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ). پیاپی و پی در پی و پیوسته و متصل و متعاقب و مسلسل. ( ناظم الاطباء ). فرهنگستان ایران پیاپی را بجای این کلمه پذیرفته است. و رجوع به واژه های نو فرهنگستان ایران شود :
آید بر هر کس که بر او کردتولی
از مجلس او دولت و نعمت متوالی.
سوزنی.
... و آن را فاصله کبری از بهر آن خواندند که غایت متحرکات متوالی است. ( المعجم چ دانشگاه ص 31 ). قرب دو سال متواتر و متوالی عساکر ادبار، روی بدان دیار آورده... ( عالم آرا چ امیرکبیر ج 1 ص 23 ).

فرهنگ عمید

پیاپی، پشت سرهم.

فرهنگ فارسی ساره

پیاپی، پی در پ


فرهنگستان زبان و ادب

{serial , sequential} [رایانه و فنّاوری اطلاعات] ویژگی کاری که بر روی داده ها به صورت پشت سرهم انجام می شود متـ . سری 2
{successive} [ریاضی] مربوط به تالی

واژه نامه بختیاریکا

رَوا رَو؛ کُریز؛ گُراگُر؛ گُرّانِه؛ یَه پستا

پیشنهاد کاربران

متصل

پیوسته


پی در پی، پشت سر هم

پشت سر هم، پی در پی

دُمادُم افتادن ؛ پیوسته شدن. متوالی گردیدن. پشت سرهم واقع شدن :
چون آه. . . دُمادُم افتد
سوز دل من در انجم افتد.
کمال اسماعیل.


کلمات دیگر: