کلمه جو
صفحه اصلی

متروک


مترادف متروک : بی رونق، رها، واگذاشته، ول، متروکه، ویران، خالی از سکنه ، خراب، خرابه ، کهنه، مردود، مطرود، مهجور

متضاد متروک : آباد، مسکون، معمول

برابر پارسی : بازمانده، پس نهاده، رهاشده

فارسی به انگلیسی

castoff, desolate, forlorn, forsaken, Godforsaken, obsolete


abandoned, obsolete, desolate, forlorn, forsaken, castoff, godforsaken

abandoned, obsolete


فارسی به عربی

کییب , معتق , ملغی , وحید , یائس

مترادف و متضاد

بی‌رونق ≠ آباد، مسکون


رها، واگذاشته، ول


متروکه، ویران، خالی از سکنه


۱. بیرونق
۲. رها، واگذاشته، ول
۳. متروکه، ویران، خالی از سکنه ≠ آباد، مسکون
۴. خراب، خرابه ≠ آباد
۵. کهنه
۶. مردود، مطرود
۷. مهجور ≠ معمول


abandoned (صفت)
متروکه، متروک

obsolete (صفت)
متروکه، متروک، منسوخ، کهنه، غیر متداول، از کار افتاده، مهجور

left (صفت)
متروکه، متروک، چپ

forlorn (صفت)
متروکه، متروک، بی چاره، بی کس، درمانده

desolate (صفت)
متروک، خراب، ویران، حزین، بی جمعیت

derelict (صفت)
متروک، بی سرپرست، ترک شده به وسیله مالک یا قیم

lonely (صفت)
متروک، تنها، بی کس، خلوت، بی یار، بیغوله

antiquated (صفت)
متروک، منسوخ، قدیمی، کهنه

lorn (صفت)
متروک، نومید، گم شده، از دست رفته، نابود شده، بر باد رفته

فرهنگ فارسی

واگذاشته شده، بجاگذاشته شده، واگذاشته
( اسم ) ترک شده وا گذاشته . یا مال متروک . مالی که از میت باقی ماند .

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) ۱ - ترک شده ، واگذاشته شده . ۲ - باطل شده .

لغت نامه دهخدا

متروک. [ م َ ] ( ع ص ) گذاشته شده. ( آنندراج ). واگذاشته شده. ( ناظم الاطباء ). ترک شده. رهاشده : می بینم که کارهای زمانه میل به ادبار دارد... و افعال ستوده و اقوال پسندیده مدروس گشته... و علم متروک و جهل مطلوب. ( کلیله و دمنه چ مینوی ص 56 ). || ساقطشده. || رد شده و قبول ناشده. || باطل شده و منسوخ و نسخ شده. ( ناظم الاطباء ).
- مال متروک ؛ ملکی که از میت بماند. ( آنندراج ). مالی که از شخص مرده باقی ماند. ( از ناظم الاطباء ).
- متروک الاستعمال ؛ نامستعمل و منسوخ و باطل. ( ناظم الاطباء ).
- متروک شدن ؛ ترک شدن. رهاشدن :
شده متروک از آن تصویر مانی
شده منسوخ از آن تمثال آذر.
مسعودسعد.
|| ( اصطلاح حدیث ) در نزد محدثان حدیثی است که راوی آن به دروغ متهم باشد و آن حدیث جز از وی از کسی دیگر روایت نشده ، و طریق روایت نیز مخالف قواعد علم حدیث باشد. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ج 1 ص 169 ).

فرهنگ عمید

به جاگذاشته شده، واگذاشته شده، واگذاشته.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] متروک (حدیث). متروک، از اصطلاحات بکار رفته در علم حدیث بوده و به حدیثی که راوی آن متهم به کذب، معروف به کذب، کثیر الاشتباه، متجاهر به فسق و یا کثیر الغفله باشد، گفته می شود.
یکی از اقسام عمده حدیث، حدیث ضعیف است.حدیث ضعیف دارای اقسامی است که از جمله آنها حدیث متروک است.
تعریف حدیث متروک
حدیث متروک حدیثی است که راوی آن دارای یکی از خصوصیات ذیل باشد: ا - متهم به کذب - روایت را تنها راوی دارای چنین خصوصیتی نقل کند و روایت مخالف با قواعد معلومه باشد -ب - معروف به کذب - هر چند در نقل حدیث دروغی از وی شنیده نشده باشد -ج - کثیر الاشتباه. د - متجاهر به فسقهـ - کثیر الغفله
تعریف دیگر
برخی گفته اند: حدیث متروک حدیثی است که راوی غیر ثقه آن را مخالف با نقل مشهور نقل کند. بر شماری حدیث متروک از اقسام حدیث مشترک، غلط شایع است بلکه باید آن را از پائین ترین مراتب حدیث ضعیف به حساب آورد. علت این که محدثان، حدیث دارای چنین خصوصیات را متروک دانسته و موضوع به حساب نیاورده اند این است که صرف متهم به کذب بودن راوی و تفرد وی نسبت به نقل حدیث مجوز برای حکم به موضوع بودن آن نیست.
تعبیرات مترادف
...

واژه نامه بختیاریکا

از قرن 8 بزرگترین واحد ایل بختیاری از تیره تبدیل به طایفه گردید. چهارلنگ و هفت لنگ تعریف شد و از آن تاریخ تحولات زیادی در زمینه جغرافیا، تقسیمات بصورت مداوم بوجود آمد. بدین سبب هنوز اجماعی بر روی چارت بختیاری وجود ندارد. برآیند نظریات متعدد از میان کتب و ماخذ شفاهی بدین گونه می باشد. ( شاخه ) ( ت ) کهیش؛ ( ط ) کیانرسی

پیشنهاد کاربران

این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
موکْسیک، موکسیت ( موکْس از سنسکریت: موکسَ= تَرک + پسوند یاتیکی ( مفعولی ) «یک» ( پهلوی ) «یت» سنسکریت )
یوتْریک، یوتْریت ( یوتْر= ترک؛ سنسکریت + «یک، یت» )
وَرجیک، وَرجیت ( ورج = ترک؛ سنسکریت + «یک، یت» )
تیاژیک، تیاژیت ( تیاژ از سنسکریت: تیاج= ترک + «یک، یت» )
یوجیتیک ( یوجیت از سنسکریت: یوجهیتَ= ترک + «یک» )
آپاکیت ( آپاک از سنسکریت: آپاکْر= ترک + «یت» )
پَریخَگ ( پَریخ= ترک؛ پهلوی + پسوند یاتیکی «اگ» )
هَندیسیک، هَندیسیت، ( هَندیس = ترک؛ اوستایی + «یک، یت» )

در زبان لری بختیاری به معنی
اینجا را ترک نکن. راهی نشو

نام اولادی در طایفه موری دور کی
ایل بختیاری

تیره ای در طایفه باورصاد

برافتاده. [ ب َ اُ دَ /دِ ] ( ن مف مرکب ) افتاده. || منسوخ. دمده. ورافتاده. || مغلوب و ناتوان. ( آنندراج ) . مغلوب و عاجز و ناتوان. ( ناظم الاطباء ) :
برقع عارض تو عافیت دلها برد
عافیت بار برافتاده دور قمر است.
سلمان ( آنندراج ) .
|| مضمحل شده. فانی شده. رجوع به افتاده شود.

دست بداشته ؛ متروک. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) .


کلمات دیگر: