کلمه جو
صفحه اصلی

متوجه


مترادف متوجه : آگاه، بیدار، مراقب، معطوف، ملتفت، مواظب، هشیار

متضاد متوجه : غافل

برابر پارسی : آگاه، روی آور، فراگیر، هشیار، هوشمند

فارسی به انگلیسی

attentive, centered, conscious, intent, careful, taking, notice, [o.s.] turning the face

careful, taking, notice, [o.s.] turning the face


attentive, centered, conscious, intent


فارسی به عربی

حذر , فطن

مترادف و متضاد

careful (صفت)
بیمناک، دقیق، ساعی، مواظب، متوجه، محتاط، بادقت، با احتیاط

alert (صفت)
زیرک، مواظب، متوجه، هوشیار، گوش بزنگ، محتاط

advertent (صفت)
دقیق، مواظب، متوجه

attentive (صفت)
مواظب، متوجه، مراقب، بادقت، ملتفت

mindful (صفت)
مواظب، متوجه، اندیشناک، متفکر، در فکر

facing (صفت)
متوجه

heedful (صفت)
مواظب، متوجه

setting off (صفت)
متوجه، عازم

آگاه، بیدار، مراقب، معطوف، ملتفت، مواظب، هشیار ≠ غافل


فرهنگ فارسی

توجه کننده، روی آورده، روبچیزی آورنده، کسی که روبچیزی بکند
( اسم ) رو کننده روی آورنده توجه کننده : یکی بباطن که همیشه متوجه بجانب خدای تعالی باشد جمع : متوجهین .

فرهنگ معین

(مُ تَ وَ جَّ ) [ ع . ] (اِ. ) محل توجه .
(مُ تَ وَ جِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - توجه کننده ، روی کننده . ۲ - با حواس متمرکز.

(مُ تَ وَ جَّ) [ ع . ] (اِ.) محل توجه .


(مُ تَ وَ جِّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - توجه کننده ، روی کننده . 2 - با حواس متمرکز.


لغت نامه دهخدا

متوجه. [ م ُ ت َ وَج ْ ج ِه ْ ] ( ع ص ) روی آورنده. ( آنندراج )( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). روی آورده. ( ناظم الاطباء ). روی به جانبی کرده. روی به سوی چیزی یا کسی کرده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
تأیید خدایی به تن او متنزل
اقبال سمائی به رخ او متوجه.
منوچهری.
متناسبند و موزون حرکات دلفریبت
متوجهند با ما سخنان بی حسیبت.
سعدی.
- متوجه شدن ؛ روی آوردن : و ثمره و محمدت آن متوجه شده. ( کلیله و دمنه ). و بار دیگر چون برق از میغ متوجه او شد و او را مغافصةً فرو گرفت. ( تاریخ جهانگشا ). تا آنگاه که به جرجان وفات یافت بوقتی که مأمون به عراق متوجه شده بود. ( تاریخ قم ، ص 223 ). از کاشان متوجه بلدةالمؤمنین قم شد. ( عالم آرا چ امیرکبیر ص 224 ).
- متوجه گشتن ؛ روی آوردن : مبالغتی سخت تمام کردی در آنچه خداوندان سخت فرمودندی تا حوالتی سوی وی متوجه نگشتی. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 413 ).
|| در شواهد زیر مجازاًبمعنی مقرر شده و تعیین گردیده و در عهده قرار گرفته آمده است : پانزده هزار هزار درم که از مواجب گذشته بر وی متوجه بود به خویشتن قرار گرفت. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 336 ). باقی املاک بفروخت و از عهده بقایا که بر او متوجه بود بیرون آمد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 366 ). و بواسطه برات مفصل به «التون تمغا» که از اینجا به ولایات می برند تمامت رعایای مواضع بر مقدار متوجه خویش واقف شده اند و می دانند که... ( تاریخ غازان چ کارل یان ص 254 ). || روی گرداننده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). روی گردانیده و برگردیده و بازگشته. ( ناظم الاطباء ). || شکست خورده. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به توجه شود. || رونده بسمتی. || مسافر. || مشغول. || پرستار و مددکار و توجه کننده و مواظب. ( از ناظم الاطباء ).

متوجه. [ م ُ ت َ وَج ْ ج َه ْ ] ( ع اِ ) محل توجه و محل روی آوردن : پرسید که مولد و منشاء تو از کجاست و مطلب. و مقصد تو کدام است و رکاب عزیمت از کجا میخرامد و متوجه نیت و اندیشه چیست. ( سندبادنامه ص 293 ).

متوجه . [ م ُ ت َ وَج ْ ج َه ْ ] (ع اِ) محل توجه و محل روی آوردن : پرسید که مولد و منشاء تو از کجاست و مطلب . و مقصد تو کدام است و رکاب عزیمت از کجا میخرامد و متوجه نیت و اندیشه چیست . (سندبادنامه ص 293).


متوجه . [ م ُ ت َ وَج ْ ج ِه ْ ] (ع ص ) روی آورنده . (آنندراج )(از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). روی آورده . (ناظم الاطباء). روی به جانبی کرده . روی به سوی چیزی یا کسی کرده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
تأیید خدایی به تن او متنزل
اقبال سمائی به رخ او متوجه .

منوچهری .


متناسبند و موزون حرکات دلفریبت
متوجهند با ما سخنان بی حسیبت .

سعدی .


- متوجه شدن ؛ روی آوردن : و ثمره و محمدت آن متوجه شده . (کلیله و دمنه ). و بار دیگر چون برق از میغ متوجه او شد و او را مغافصةً فرو گرفت . (تاریخ جهانگشا). تا آنگاه که به جرجان وفات یافت بوقتی که مأمون به عراق متوجه شده بود. (تاریخ قم ، ص 223). از کاشان متوجه بلدةالمؤمنین قم شد. (عالم آرا چ امیرکبیر ص 224).
- متوجه گشتن ؛ روی آوردن : مبالغتی سخت تمام کردی در آنچه خداوندان سخت فرمودندی تا حوالتی سوی وی متوجه نگشتی . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 413).
|| در شواهد زیر مجازاًبمعنی مقرر شده و تعیین گردیده و در عهده قرار گرفته آمده است : پانزده هزار هزار درم که از مواجب گذشته بر وی متوجه بود به خویشتن قرار گرفت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 336). باقی املاک بفروخت و از عهده ٔ بقایا که بر او متوجه بود بیرون آمد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 366). و بواسطه ٔ برات مفصل به «التون تمغا» که از اینجا به ولایات می برند تمامت رعایای مواضع بر مقدار متوجه خویش واقف شده اند و می دانند که ... (تاریخ غازان چ کارل یان ص 254). || روی گرداننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). روی گردانیده و برگردیده و بازگشته . (ناظم الاطباء). || شکست خورده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به توجه شود. || رونده ٔ بسمتی . || مسافر. || مشغول . || پرستار و مددکار و توجه کننده و مواظب . (از ناظم الاطباء).

فرهنگ عمید

کسی که رو به چیزی بکند، توجه کننده، روی آورده.

فرهنگ فارسی ساره

روی آور، آگاه


واژه نامه بختیاریکا

وا ویر ( ویر داشتن )

پیشنهاد کاربران

نگرورز

در پارسی " نمیده " از بن نمیدن ، در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو.
نمیدگان = متوجهات

معطوف

متوجه عامیانه = حالی

می توان بجای فراز �متوجه شد/شدم و . . . � از واژه های دید/ دیدم و . . . سود برد.

بسویِ/ رو بسویِ

نگریسته

در حال توجه کردن

آگاه، بیدار، مراقب، معطوف، ملتفت، مواظب، هشیار

میشه یه نفر برای متوجه هم خانواده بگه

متوجه میشوید
در خواهید یافت


کلمات دیگر: