کلمه جو
صفحه اصلی

متمول


مترادف متمول : اعتباردار، توانگر، ثروتمند، چیزدار، دارا، دولتمند، غنی، مالدار، متعین، متمکن، مستغنی، معتبر

متضاد متمول : فقیر

برابر پارسی : توانگر، توانمند، دارا، سرمایه دار

فارسی به انگلیسی

rich, wealthy

wealthy


rich (person)


مترادف و متضاد

اعتباردار، توانگر، ثروتمند، چیزدار، دارا، دولتمند، غنی، مالدار، متعین، متمکن، مستغنی، معتبر ≠ فقیر


فرهنگ فارسی

دارنده مال، مالدار، ثروتمند
(اسم ) ۱ - دارند. مال.۲ - بسیار مال پر ثروت : آنجا شخصی ترسا دیدم که از متمولان مصر بود جمع : متمولین .

فرهنگ معین

(مُ تَ مَ وِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) توانگر، ثروتمند.

لغت نامه دهخدا

متمول. [ م ُ ت َ م َوْ وِ ] ( ع ص ) بسیارمال. ( آنندراج ) ( ربنجنی ). مالدار و بسیارمال و توانگر. ( ناظم الاطباء ). چیزدار. دارا. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : آنجا شخصی ترسا دیدم که از متمولان مصر بود. ( سفرنامه ناصرخسرو ص 77 ).

فرهنگ عمید

کسی که دارای تمول و ثروت باشد، دارندۀ مال، مال دار، ثروتمند.

فرهنگ فارسی ساره

توانگر، دارا


واژه نامه بختیاریکا

ثروتمند

پیشنهاد کاربران

All - sufficient


کلمات دیگر: