جوش زدن
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
تاول زدن، شیوع یافتن، جوش زدن
جوش زدن، گازدار کردن
فرهنگ فارسی
۱-( مصدر ) جوش دادن . ۲- ( مصدر ) عصبانی شدن داد و فریاد بیجا کردن .
فرهنگ معین
( ~. زَ دَ ) ۱ - (مص ل . ) (عا. ) خشمگین شدن ، داد و فریاد کردن . ۲ - (مص م . ) جوش دادن .
لغت نامه دهخدا
جوش زدن. [ زَ دَ ] ( مص مرکب ) جوش دادن :
با نیک و بد چو شیر و شکر جوش می زند
دریافت هرکه چاشنی اتحادرا.
هرچند که جوش میزند جان و دلم
لیکن چو زیان نمی کند کار چه سود؟
که همچون دیگ روئین میزنم جوش.
با نیک و بد چو شیر و شکر جوش می زند
دریافت هرکه چاشنی اتحادرا.
صائب.
رجوع به جوش دادن شود. || بغلیان آمدن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || عصبانی شدن. داد و فریاد بیجا کردن. ( فرهنگ فارسی معین ): جوش نزن شیرت می خشکد. || بی تابی و اضطراب کردن. غم خوردن : هرچند که جوش میزند جان و دلم
لیکن چو زیان نمی کند کار چه سود؟
عطار.
دل سنگینت آگاهی نداردکه همچون دیگ روئین میزنم جوش.
سعدی.
|| دمیدن شاخ از درخت ، سبزه از دانه. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || جوش زدن تن ، رو، صورت ؛ دانه بر آن ظاهر گردیدن. کورک درآوردن. بثره بر سطح آن پیدا شدن.واژه نامه بختیاریکا
لوف اَوُردِن؛ لیفنیدِن
پیشنهاد کاربران
Break out in rash
کلمات دیگر: